ادبیات عاشورایی

                         ادبیات عاشورایی

       ادبیات عاشورایی با امتناع امام حسین (ع)از بیعت با یزید شروع شد و در خطبه ها و سخنرانی های افشاگرانه و رجز خوانی های امام و یاران و فرزندانش در میدان جنگ متجلی گشت و بعد از آن توسط پیام رسانان نهضت انسان ساز و دشمن سوز کربلا ،مخصوصاحضرت زینب (س) و امام سجاد (ع)ادامه یاف

        معروف است که "عمروبن جناده"نوجوان یازده ساله ای که پدرش قبلاًشهید شده بود، به همراه مادرش درکاروان امام حسین(ع)شرکت داشت ودرهنگامه ی نبرد اشعار نغز وزیبایی از خود به یادگارگذاشت.رجز خوانی های این نوجوان رشیددرمورد خود نیست بلکه درتوصیف ومعرّفی کاروان سالار نهضت کربلاست واین خود بیانگرعمق معرفت وارادت این نوجوان به مقتدای خویش است .

         امیری   حسین  و  نعم الامیر  

         سرور    فواد  البشیر  النذیر

         له طلعت مثل شمس الضحی      

        له  غرّه  مثل   بدر  المنیر...

       به گواهی تاریخ «عبیدالله جعفی»،شاعر عرب از نخستین  کسانی است که بعد از شهادت امام حسین (ع)و یارانش وارد کربلا شد و بر سر مزار امام حسین (ع) ودر مدح و رثایش دیوان شعری سرود.

       ابعاد قیام امام حسین (ع) وعمق این فاجعه ی بزرگ و تأ ثیر آن در لایه های مختلف جامعه ی ایرانی آن قدر زیاد بود که به محض بستر گشایی شعر فارسی،وارد ادبیات فارسی شد و به عنوان یک موضوع محوری همیشه پایدار،در ادب فارسی در همه ی دوره های تاریخی، نمودار و ماندگار گردید.

      به طور مشخص نقطه ی عطف حضور ادبیات شیعی ،با فردوسی بزرگ آغاز می شود ودر قرن چهارم ،کسایی مروزی در این عرصه نام بردار گردید.کسایی مروزی را به عنوان پرچم دار ادبیات شیعه می شناسیم.او علاوه بر مدح و منقبت پیامبر(ص)وحضرت علی(ع)،نخستین سوگ نامه ی فاجعه ی کربلا را سروده و به ثبت رساندکسایی در واقع پیشگام شاعران عاشورایی(قوامی رازی در قرن ششم)و محتشم کاشانی در قرن دهم است.

      بعد از کسایی شاعرانی چون ناصر خسرو،سنایی،سیف فرغانی،عطار،مولوی و...سوگ سروده هایی توصیفی ویا تلمیحی در مورد عاشورا به یادگار گذاشتند.

       متأ سفانه در شعر کلاسیک فارسی ،به همه ی ابعاد و زوایای قیام عاشورای حسینی پرداخته نشده است.در یک بررسی موضوعی ،آن چه از سروده های کهن برداشت می شود یا نگاه عارفا نه   ویا بُعد سوگ و مرثیه و شرح مصا ئب و مظلومیت شهدای کربلاست مثل ترکیب بند معروف محتشم کاشانی و جای ابعاد اخلاقی قیام و پیام عاشورا و بعد حماسی آن خالی است .و کمتر به ظرافت ها و زیبایی های آن پرداخته شد که خوشبختانه این ابعاد در شعر شاعران معاصر تا حدودی پرداخته و نمایانده شده است.

      ادبیات عاشورایی را در گونه های مختلف هنری می توان یافت از جمله در شعر،نثر،تعزیه،نقاشی،خطاطی،سینما،مرثیه سرایی ومرثیه خوانی،پرچم ها ، کتیبه هاو...

     در حوزه ی شعر ،اوج پردازش به واقعه ی عاشورا و ادبیات شیعی،عصر صفوی است،به علت رسمی اعلام شدن مذهب شیعه وممانعت شاهان صفوی از مدح خویش و درباریان و تشویق شاعران برای زنده نگهداشتن یاد و نام آل علی (ع)...

       در همین دوره ودر عصر شاه طهماسب صفوی،محتشم کاشانی،ترکیب بند معروف خود را می سراید این ترکیب بند که در دوازده بند ونود و شش بیت  سروده شد ،پس از چهار قرن از عمر ادبیات رسمی شیعه ،هم چنان شورانگیزی خود را حفظ کرده ودر ایام محّرم شنیده و خوانده ودر کتیبه ها ، پرده ها و پرچم های عزای حسینی نگاشته می گردد.

      در مقدمه ی دیوان محتشم کاشانی که توسط "مهرعلی گرکانی" و انتشارات کتاب فروشی محمودی تهران به چاپ رسیده است، حکایت شگفت انگیزی نقل شده است که ذکر آن خالی از لطف نیست«موقعی که محتشم در سوگ برادر نوحه گری می کرد، شبی در عالم رؤیا ، امیر المؤمنین (ع) را دید که به او می فرماید:چرا برای فرزندم حسین (ع) مرثیه نمی گویی؟گفت:یا علی از کدام مصیبت او شروع کنم؟امیرالمؤمنین (ع) فرمود:بگو،" باز این چه شورش است که در خلق عالم است."محتشم از خواب بیدار شد ه و بقیه را می گوید تا می رسد به مصراع اول بیت چهلم."هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال"ودر مصرع بعد باز متحّیر بود که چه بگوید که شایسته مقام ربوبی باشد ولی باز مدد به او رسید ودر خواب حضرت ولی عصر (عج) را می بیند که به او می فرماید ، بگو:"او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال" وبدین ترتیب بیت چهلم تکمیل می شود وادامه می یابد

      با توجه به ارادت و دل سپردگی خالصانه ی محتشم کاشانی به خاندان عصمت و طهارت و لطافت و سوزناکی و ماندگاری اثر ، حضورامداد و عنایتی غیبی دراین اثر بعید نیست.

        محتشم کاشانی نه تنها به سرایش چنین اثر ماندگار و پرداخت بلکه سر مشق شاعران عاشورا پردازی چون "صباحی بید گلی" ،"وصا ل شیرازی" و "میرزا محمود فدایی مازندرانی" هم شد.

      میرزا محمود مازندرانی ،شاعر قرن سیزدهم به تقلید از محتشم، طولانی ترین ترکیب بند عاشورایی ادب فارسی را در بیش از چهار هزار بیت پدید آورد این شعر در دیوان او که در سال 1377 توسط انتشارات اسوه منتشر شده است ،موجود است.

اینک چند بیت ازآغازین از ترکیب بند عاشورایی فدایی مازندرانی : 

     پرسیدم از هلال که قّّّدت چرا خم است ؟  

      گفتا  خمیدن   قدم   از بار  ماتم  است

     گفتم به چرخ بهر چه پوشیده ای کبود؟    

     آهی کشید و گفت که ماه محرم است

     این ماتم شهی است که شرح مصیبتش  

      نی در توان کلک و نه در قوه ی فم است

      دل ها برای اوست که اندر تپیدن است     

      دریا ز شور اوست که اندر تلا طم است ...

    شاعران قرن سیزدهم ،هم به خلق اشعار عاشورایی بی اعتنا نبودنداز جمله ی این شاعران که به فراخور درک و دریافت خود، اشعار عاشورایی سروده اند . قاآنی و یغمای جندقی می باشند.

ادبیات آغازین قصیده ی 23 بیتی قا آنی چنین است

بارد. چه ؟ خون. که؟ دیده. چسان ؟ روز و شب

از غم  ، کدام  غم ؟  غم  سلطان  اولیا

نامش که ُبد ؟ حسین.  از نژاد که ؟ از علی.

مامش که بود ؟فاطمه . جدش که ؟مصطفی .

چون شد ؟ شهید . به کجا؟ دشت ماریه .

کی ؟ عاشر محرم . پنهان ؟ نه برملا...

       این قصیده اگر چه از مؤ لفه های یک اثر ادبی خالی است و فقط کلامی منظوم است اما به جهت صراحت و سؤال و جواب و روشن گری های مستند تاریخی در نوع خود کم سابقه است.

        یغمای جندقی از دیگر شاعران قرن سیزدهم است که اشعار زیادی در رثای شهدای کربلا از او به یادگار مانده است.

این نوحه در رثای حضرت علی اکبر (ع) از او به ثبت رسیده است.

     می رسد خشک لب از شط فرات ،اکبر من ، نوجوان اکبر من

     سیلانی  بکن ای  چشمه ی چشم  تر من ، نوجوان اکبر من

     تا ابد  داغ  تو ای  زاده ی آزاده نهاد ،  نتوان  برد  ز یاد

     از ازل کاش نمی زاد مرا مادر من ، نوجوان اکبر من  و...

       در روز گار معاصر ، شاعران پیشکسوتی چون علی موسوی گرمارودی ،علی معلم،شهریار،سید حسن حسینی و دکتر قیصر امین پورو... آثار فاخر و ماندگاری همراه با درک عمیق تری از اهداف قیام و پیام عاشورا و پردازش موضوعات متنوع تری از ابعاد حرکت شور انگیز امام حسین(ع) خلق کردند.ومعتقدم آثار ارزشمند تر در راه است.

           در حوزه نثر هم اندیشمندان زیادی به کالبد شکافی واقعه ی عاشورا پرداخته اند.که می توان این آثاررا از نظر نوع به تاریخی،پژوهشی و تحلیلی و نثر های ادبی تقسیم کرد.

      استاد شهید مرتضی مطهری،دکتر علی شریعتی،محمد رضا حکیمی،پرویزخرسند، دکتر جعفر شهیدی،سید مهدی شجاعی، جواد محدثی،دکتر محمدرضا سنگری و...از جمله کسانی هستند که آثار ارزشمند بسیاری از آن ها در عرصه ی ادبیات عاشورایی منثورمنتشر شده است.

        از دیگر وجوه رایج ادبیات عاشورایی، تعزیه است. این هنر نمایشی و اثر گذار از قرن های اول و دوم در ایران رایج بوده است. از زمان آل بویه به صورت رسمی در آمد واز زمان صفویه بر اوج ورونق آن افزوده گشت.وبا موسیقی و دیگر عناصر نمایشی در آمیخت این ژانر به جهت ترسیم عینی وقایع و ایجاد هم حسی  قوی، اگر سادگی و سلامت خود را حفظ نماید و اسیرو آلوده ی خرافه ها و دست کاری های غیر ضروری نگردد، عاطفی ترین لحظات را برای مخاطب،مخصوصا مخاطب عام رقم خواهد زد.

          در عرصه ی سینما و تئاتر وسریال این سال ها شاهد خلق آثارعمیق تربا پشتوانه ی پژوهشی بیشتری هستیم .ودر عرصه های هنری دیگر هم همین طور. به طور مثال درعرصه تابلوو نقاشی ،شاهکار معروف عصر عاشورا اثر استاد محمود فرشچیان شهرتی جهانی یافت

          عشق و علاقه به امام حسین (ع) هم چون شعله های شهادتش خاموشی ناپذیر و نامیراست. وهیچ هنر و هنرمند بینا و بصیری نیست که بتواند از آن چشم بپوشد و اسیر کمند جادویی اش نشود و ادبیات عاشورایی جویباری ابدی خواهد بود که از سر چشمه های ذوق ،احساس، معرفت وارادت هنر مندان شیعی و حسینی خواهد جوشید وبر کتیبه ی هستی نقش خواهد بست و زمان و مکان هم نخواهد شناخت چنان که پیامبر اکرم(ص)فرمودند:

         از شهادت حسین حرارتی در دل های مومنین ایجاد می شود که تا ابدییت سردی و خاموشی نمی پذیرد .

منابع:

۱-هزار سال شعر فارسی /جعفر ابراهیمی و دیگران/کانون پرورش فکری/چاپ دوم/۱۳۶۹

۲-پیشاهنگان شعر فارسی/به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی

۳-دیوان محتشم کاشانی /مهر علی گرکانی/تهران انتشارات محمودی

۴-تاریخ ادبیات ایران وجهان ۱و۲ دوره ی متوسطه

۵-مجله ی رشد معلم /شماره ۲۳۷مصاحبه دکتر محمد رضا سنگری

 

 

امیر کبیر ،اقدامات و راز قطع رگ دست رسیدش

    اميركبير،اقدامات و   راز قطع رگ دست رشيدش 

          اميركبير،ستاره ي تابناكي بود كه بعد از سال ها انتظار، در شب سياه و طولاني عهد قجري در آسمان ايران زمين پدیدار گشت. و در دوران كوتاه صدارتش (3 سال و يك ماه و 27 روز)  تمام توانش را جهت توسعه و آباداني وطن به كار بست و در بيستم ديماه 1230(ه.ش)هم چون حسنک وزير، مظلومانه و تنها، با تيغ تيز توطئه به شهادت رسيد و حسرت عدم حضورش را براي هميشه در سويداي تاريخ ايران زمين منقّش ساخت.

           اميركبير زماني به صدارت رسيدو برای نخستین بار فعل"خواستن و توانستن"را عمیقانه ودر ابعاد وسیع عملیاتی ساخت كه جامعه‌ي ايران به لحاظ بي‌قانوني و  هرج ومرج در جميع جهات به جنگلی ماننده بود و اشراف‌زادگان و درباريان قاجار غرق در اقيانوس جهالت و بي‌كفايتي  و مست و مخمور از پياله‌هاي پياپي بودند و استعمار وايادي آنها مشغول چپاول اين ملت و مرز و بوم وبدنه ی جامعه در منتهای مذلت ومسکنت جسم می فرسودند و جان به شوره می نشاندند درست نقطه ی مقابل، اورپائيان  تمام همّت خود را در جهت توليد و ترقّي و رقابت به كار بسته و از صنايع داخلي و توليدكنندگان حمايت مي‌كردند و در توسعه ی همه جانبه ی خویش بر شانه ی غولانی چون   نیچه، اديسون، ولتر، هگل، كانت و …  تکیه زده و مجال را براي روشنفكران و نخبگان آماده كرده بودند،در ايران روزگار اميركبير چنان که در مکتوباتش مندرج است،حتي يك نفر ايراني امين كه به زبان فرانسوي، انگليسي يا روسي تسلّط داشته باشد و بتواند حداقل در مواضع دیپلماتيك، صادرات و واردات و غيره حرف ملّت خويش را برساند و از دسيسه‌هاي استعمار پرده بردارد، وجود نداشت.

       در چنين فضايي كه همه‌ي چرخ‌هاي توليد و توسعه پنجر بود و بازار سرسپردگان و رمالان و فال‌نويسان داغ‌داغ، اميركبير وارد عرصه شد؛ با ياران امين و هم‌فكري به عدد كمتر از ياران غار.

       آن چه از اقارير مورخان و عناصر فعال داخلي و خارجي در عصر ناصري و بعدازآن برميآيد اميركبير در هوش، نستوهی، اقتدار، كارداني، وطنپرستي، تديّن ،تدبير ،اعتقاد به تعالي ايران و ايراني،خلع يد استعمار و طرح تئوريهاي مترقيانهي توسعهي پايدار يگانهي روگاز خويش بود. مثلاً كلنل شيل، وزير مختار انگليس زمان ناصرالدين شاه در طهارت نفس امیر مينويسد: «پولپرستي كه خوي ايرانيان است در وجود امير بياثر است و به عشوه و رشوهي كسي فريفته نميشود. »(عباس رمضانی،ص137)

    و يا رابرت واتسون، منشي سفارت انگليس و نويسندهي كتاب «تاريخ ايران از آغاز قرن نوزدهم تا 1858» مينويسد: «اگر ميرزا تقيخان ميماند و انديشههاي خود را به انجام ميرساند، بدون ترديد در زمرهي كساني شمرده ميشد كه به عقيدهي برخي از سوي خدا به رسالت تاريخي برگزيده گشتهاند.»(علی رضاقلی،ص 113)

      دامنه و عمق اقدامات اميركبير چنان بود كه بايد آن را انقلاب ناميد نه اصلاح . او با چشمي مركّب و ارادهاي خم نشونده كه مخصوص نوابغ و منجيان تاريخ و ملّت است حركت بنيادينی را از شش جهت براي تغيير و توسعهي ساختارهاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، بهداشتي، ديپلماسي و ... آغاز كرد.

      قطار اصلاحات امیر کبیر با چند صد واگن و به منظور توسعه ی همه جانبه به راه افتاد  و در اين مسير پر از چاه و چالهاي كه به دست استعمار و سفلگان و معاندان داخلي حفر ميشد، هم بر جهل مردم و غرور كاذب حاكمانشان گريست، هم فرياد برآورد، هم دخالت، هدايت و نظارت كرد و در پايان جانش را در پاي پرچم بلند و برافراشتهي انديشههاي مترقيانهاش اهدا كرد.

      ميرزاتقي‌خان كه الحق اميركبير زيبنده‌ي نام اوست از اعماق وجود، پاشنه‌هاي آشیل اين مملكت را شناخت و مردانه براي انقراض نهادهاي قبيله‌اي،شبان رمگي و حكيم فانوسي كه قرن‌ها در خون و جان جامعه ريشه دوانده بود، كمر همّت بست. او خواست علم و عمل و عقلانيّت را در جميع جهاتش حاكم سازد، اما دريغ كه بر شاخ نشستگان، بن را بريده و دوباره كشور را به قهقهراي فرهنگي و دالان‌هاي هزارتوي توسعه نيافتگي و امتيازدهي كشاندندو سفلگانی چون آقا خان نوری ها را به صدارت نشاندند.

       شعار اميركبير «حضور افراد قابل و عاقل» بر سركارها بود. و صد البته كه روزگار  اميركبير، روزگار قحط الرجالي امين و آگاه و دشمنشناس هم بود.

         حذف مناصب بدون كار، حذف و مبارزهي عملي با القاب و عناوين، حفظ و احياي آثار باستاني، توسعهي صنعت، تنظيم امور مالياتي، تأمين حقوق اقليتهاي مذهبي، مبارزهي جدّي با رشوه و ارتشا، استخراج معادن، ساخت كارخانههاي شكرريزي، قندسازي، نخريسي، حريربافي، چلواربافي، كاغذسازي، چینی سازی،بلورسازي، تأسيس بيمارستان، هدايت و حمايت مشاغل توليدی، جمعآوري گدايان ، تأسيس دارالفنون به عنوان نخستين مدرسهي جديد در ايران، راهاندازي روزنامهي وقايع اتّفاقيه  ، قطع حقوق مفت خوران ، ایجاد پست خانه ، ايجاد عدالتخانه ، ساخت كارخانهي مهماتسازي، تقويت و ساماندهي ارتش، ايجاد نيروي دريايي، تأمين خدمات شهري و مدني، چاپ كتاب و از همه مهمتر ايجاد روحيهي كار و احياي غرور ملي و استقلالخواهي و محوريت قانون از جمله ی اقدامات او بود .

       عامل استعمار كه با چشم باز اقدامات اميركبير را زير نظر داشت در سودمندي اين عملكردها در صورت نهادينه شدن آن مينويسد: «ميرزاتقيخان بر آن شد كه نيك بختي مادّي مردم را فراهم كند و تمايلات نكوهيده ي آنان را مهار سازد. اين وزير هدفي از آن هم عاليتر داشت هر آينه تدابيرش استمرار مييافت در اخلاق و كردار ايرانيان تغييري اساسي و ريشهدار  پدید ميآمد.»(محمود حکیمی،ص240)

       اميركبير به فراست دريافت كه يكي از مهمترين مجاري و معابر توسعهي جامعه، اعتلاي فرهنگي و محوريت قانون است و الّا توسعهي تكنولوژيكي صرف، باعث توسعهي پايدار نميشود، به همين دليل به عنوان پيشنياز توسعهي همه جانبه، به توسعهي فرهنگي و آگاهسازي همهي افراد جامعه ميانديشيد. چاپ كتاب، راه‌اندازي روزنامه‌ي وقايع اتفاقيّه و تأسيس دارالفنون ريشه در همين اقدامات بنيادين فرهنگي اميركبير دارد.

      وسواس امير در انتخاب افراد قابل و عاقل به حدّي بود كه در مورد گردانندگان مدرسهي دارالفنون به شاه مينويسد: «در امر مدرسه دقّت زياد لازم است، آدم خيلي معقول و متشخص ميخواهد كه سررشته از هر چيز فرهنگي و ايراني داشته باشد.»(علی رضاقلی،ص116 )

      اميركبير براي ارتقاي آگاهي رجال از تحولات اجتماعي ايران و جهان مقرر كرده بود كه« هر كس 200 تومان در سال حقوق ديواني دارد به دوتومان مشترك روزنامه شود و همهي رجال و كدخدايان را ثبت نام كرده بود. تا از اين طريق بر سطح آگاهيهاي خود بيفزايند.»(علی رضاقلی،صص128و129)

       در كار اميركبير استثنايي وجود نداشت، شاه و گدا در پروژهي اصلاحات و اقدامات عدلگرايانهاش يكسان بودند، «او با عمل بيپرواي خود در كم كردن حقوق و مواجب افراد، همه را دشمن خود ساخته است.»(محمود حکیمی،به نقل از وزیر مختار انگلیس،ص169)

      براي نمونه حقوق بالاترين مقام حكومتي يعني ناصرالدينشاه را به دو هزار تومان تقليل داد و اين در حالي است كه حقوق پدرش(محمد شاه) 60 هزار تومان بود.(علی رضا قلی،ص 132) هم چنين اميركبير به مفتخوريهاي حاج ميرزاآقاسي كه سالي 600 هزارتومان از خزانهي ممكلت را به قوم خويش اختصاص داده بود، پايان داد.

         اميركبير در قبال آن همه خدمات توانفرسا، براي خود سهمي تعيين نكرده بود و به تعبير رابرت واتسون «نصيب خود را همان وظيفه مقدّس ميدانست و …»(محمود حکیمی،ص 239) اين در حالي است كه پس از قتل او، آقاخاننوري كه با تزوير و ناجوانمردي بر صندلي صدارت تكيه زده بود. حقوق سالانهي چهل و دو هزارتوماني دريافت ميكرد.

     ضريب امنيت شغلي، اجتماعي و مدني در اثر سياستهاي امير بالا رفته ، و در روزگار صدارتش نهادينه گشته بود.و آرامشي در جامعه پديدار ساخت. در سلامت و ضريب بالاي امنيت روزگار صدراتش، مورخين جملهي معروفي دارند و آن ،اين كه «در زمان اميركبير هيچ آفريدهاي را قدرت بياندامي نبود»(علی رضاقلی،ص137) جواب اميركبير به حاكم لرستان كه ميگفت: «من ميخواهم مملكتي كه من صدراعظمش هستم آن قدر امن و امان باشد كه گرگي وجود نداشته باشد»(محمود حکیمی،ص97) مبيّن وجود همين نظم و امنيت و يا حداقل آرزوي اوبود.

     در حالي كه در روزگار حاج ميرزاآقاسي، مردم از دست گاوميش حاج ميرزا به ستوده آمده بودند و كسي را ياراي اعتراض نبود.(علی رضاقلی،ص137)

       دارالفنون كه نخستين مدرسهي جديد در ايران بود. نقطهي عطفي در تاريخ تحولات و رشد و توسعهي ايران است به طوري كه بعدها، تحصيلكردگان همين مدرسه سر رشته امور در علوم مختلف را به دست گرفتند. در فرهنگ معين در مورد اين مدرسه آمده است. «دارالفنون مدرسهاي كه در تهران به اهتمام ميرزاتقيخان اميركبير در خيابان ناصرخسرو داير گرديد ساختمان مدرسه چند سال طول كشيد و عاقبت در سال 1268 ه.ق موجبات افتتاح آن فراهم شد ولي در آن زمان ميرزاتقيخان در فين كاشان به حال تبعيد ميزيست. در اين مدرسه كه دانشگاهي كوچك بود ، زبان و ادبيّات فرانسه، طب، علومطبيعي، مهندسي، رياضي، موسيقي و فنون نظامي تدريس ميشد و …»

     بي‌ترديد اميركبير در ميان سلسله جبال صدارت بيشگان ايران تا انقلاب اسلامي همانند دماوند است، استوار، نستوه، با ويژگي‌هاي منحصر به فرد و غيرقابل رقابت، هم در حوزه‌ي تئوريك و نظر و هم در پراتيك و عمل و هم وسعت اقدامات .

       اگر دستهاي پليد رقباي نادان ، غرور و حماقت مهدعليا ، پستي و مستي و نمكنشناسي ناصرالدينشاه ، تحريك و سنگاندازي استعمار انگليس و روس و كوتاه فكري و جهل عمومي نبود، و رگ دستاني كه خشت برخشت مينهاد و قصر ترقّي ايران را بالا مي برد و قلعههايي ميساخت كه هجمهي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و نظامي هيچ دشمني كارگر نشود، قطع نميشد، امروز شاهد ايرانی آبادانتر با نهادهاي مدنی مترقيتري بوديم و  ...

       نخبهكشي اگرچه رسم ديرين حاكمان و شاهان نالايق بود اما در مورد اميركبير ناجوانمردانه بود و نابهنگام.چرا كه نه پيمانهي عمرش لبريز شد و نه روزگار صدارتش به پايان رسيد و نه لذّت تام و تمام اقدامات خويش را، آن گونه كه در سر ميپروراند، چشيده بود. ميگويند اميركبير پس از مشاهدهي فرمان قتل خويش گفت: «همين قدر بدان كه اين پادشاه نادان مملكت ايران را از دست خواهد داد»(یاد ایام،ص373)

       شيوه‌ي كشتن امير و قطع رگ دست او دو پيام مهمّ وعبرت آموز دارد.  نخست اين كه دست‌هايي كه براي به زانو درآوردن استعمار به كار مي‌افتد و بنيان آباداني كشوري را مي‌گذارد ودر گذرگاه شبي ديجور، چراغي بر مي‌افروزد  و بت بد خواهان را مي‌شكند وبر خرافات خط بطلان می کشد ونقشه ی توسعه را ترسیم می کند و پنجره های دانایی و بیداری ملتی را می گشاید، مطلوب استعمار نيست. و دیگراین که نشانی است از مردم و حاكميت نمك‌نشاس .

      فكر مي‌كنم براي جنازه ‌ي اميركبير كه در ايران نيست بايد فكري كرد قبل از اين كه كسي، يا كشوري دوباره مدعي شود.

منابع

1- فريدون آدميت، اميركبير و ايران، انتشارات خوارزمي، چاپ هشتم، 1378

2- فرهنگ معين، دكترمحمدمعين، جلد 5، انتشارات اميركبير، چاپ يازدهم، 1376

3- ياد ايام، شماره 1، شوراي سياستگذاري ائمه جمعه، چاپ اول، 1375

4- جامعهشناسي نخبهكشي، علي رضاقلي، نشر ني، چاپ سوم، 1377

5- داستانهايي از زندگاني اميركبير، محمود حكيمي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ بيست و پنجم، 1367

6- اميركبير، عباس رمضاني، انتشارات ترفند، چاپ پنجم، 1387