کنار پنجره
- کنار پنجره
هر چند پایانی ندارد انتظارم
هی لحظه لحظه، لحظه ها را می شمارم
بودایم و تا نیروانای حضورت
دست از تلاش عاشقانه بر ندارم
از دست های بسته ی من می نوازد
تار تنیده بر گلوگاه سه تارم
در باطل السّحری به نام قرن غربت
جادوی چشمت هم نمی آید به کارم
می سوزد این جا کاروانی از سیاووش
در آتش سودابه های روزگارم
تکثیر سیمرغ است و زال و چوبه ی گز
در خود چگونه نشکند اسفندیارم
شعری شبیه تیر آرش تا رهایی
می جویم امّا می گریزد از مدارم
جز تلخی پاییز پی در پی چه مانده
درکام سرگردانی ایل و تبارم
در جبر بودن های بی تو، چاره ای نیست
امروز هایم را به فردا می سپارم
با خطّ میخی، نازنین یا هر چه امّا
این بیت را بنویس بر سنگ مزارم
در فصل داغ رویش دیوار و آهن
خود رابه جای پنجره جا می گذارم
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۳ ساعت 18:11 توسط shivan_noori
|