تو - پنجره- من
یک پنجره کافیست مرا، تا تو رسیدن
تا بال درآوردن و« بی بال پریدن»1
یک پنجره ی باز و یا بسته ی دودی
پر می شوم از عطر حضور تو شدیدا
لبخند تو سیبی است پر از حادثه، بگذار
لبخند تو را پشت همین پنجره چیدن
کفر است به فتوای نگاه تو از این پس
در پیله ی تنهایی خود تار تنیدن
آن جا چه خبر هست که می آیی و با تو
از نو شروع می کند این دل به تپیدن
حرفی بزن از عشق، چه زیبایی محضی
این گوش ندارد غم صد بار شنیدن
ساریست دلم می پرد از شاخه به شاخی
این لحظه به آن لحظه به آن لحظه ی دیدن
حالا چه خبر شد که نمی آیی و بی تو
از پنجره از ما خبری نیست جدیدا
1- عنوان اثری ازقیصر امین پور
+ نوشته شده در جمعه دوازدهم شهریور ۱۳۹۵ ساعت 19:6 توسط shivan_noori
|
تلاجن نام درختچه ای است و در نواحی کوهستانی شمال هم می روید