صدایت
پیچیده در اعماق جان من صدایت
از کی نمیدانم، ولی تا بی نهایت
شاید در آن صبحی که میرفتی عسل ریز
دل در به در افتاده، پا در جای پایت
یا در شب تکلیف بیتکلیفی عشق
بی هیچ قصدی آمدم تا روستایت
ای اتّفاق تازهی چندین هزاره !
آغاز و انجامی ندارد ماجرایت
خود را شبیه سفرهای هی میتکانم
امّا چنان شد این غریبه آشنایت...
لبخندکافی نیست، میخواهم بمانم
چون زائری در مشهد گل دستههایت
تا هرکجا خواهی مرا چون سیر و سرکه
حرفی ندارم هیچ با چون و چرایت
تو نیستی « موسی» ولی با این همه چشم
کی میتوان انکار اعجاز عصایت !
با «عقل سرخ» سهروردی دوست دارم
«عین القضات» دیگری باشم برایت.
+ نوشته شده در سه شنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۴ ساعت 16:48 توسط shivan_noori
|
تلاجن نام درختچه ای است و در نواحی کوهستانی شمال هم می روید