یک پاره از آن آتش

اثری تحقیقی و دسته بندی شده از گزین گویه های نیما در آثار منثورش

-   ­مجموعه­ ی کامل نامه ­ها

-   درباره­ ی شعر و شاعری

- یادداشت­های­ روزانه

-   ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان

-    نیمای داستان

-     دو سفر نامه

و با بخش­هایی چون

- به ­جای مقدّمه  /  معرّفی ­اجمالی آثار منثور نیما / دقایقی­­ از زندگی در آیینه ­ی آثار منثور  / تأمّلات فردی / تأمّلات ادبی / تأمّلات هنری / تأمّلات فلسفی / تأمّلات تاریخی، اجتماعی، دینی و ... / منابع / نمایه

 

 این اثر در پاییز 1395 از سوی انتشارات « وارش وا» منتشر و راهی بازار شد. در ادامه اولین بخش این اثر با عنوان« به جای مقدمه» تقدیم مخاطبان عزیز می­ شود.               

       نیما یوشیج(1338-1276) نخستین شاعر- منتقد و تنها تئوریسین ادبی معاصر ایران است که بیشتر وجه شاعرانگی ­اش شناخته شد و فعّالیّت­ های دیگر وی(نظریه­ پردازی ادبی، ادبیّات داستانی و نمایشی، نقد ادبی و... ) برای مخاطب عام ناشناخته ماند.

   از جمله دلایل مهجور ماندن تئوری­ها و تأمّلات ادبی، فلسفی، انتقادی، اجتماعی و... نیما، قناعت و سرسپردگی اهالی قلم و اندیشه به نظریه­ های وارداتی در حوزه ­ی علوم انسانی است و دلیل­ آن استناداتی است که در پژوهش ­های متعدد به فرزانگان آن دیار می­شود و دیگر این که در فضای فرزندکُش و مه ­آلود اندیشه در ایران، آثار نیمای نو­اندیش و منتقد و همسانان وی با انگ و رنگ­ های مختلف، مجال خوانش و نقد در مراکز آکادمیک را نیافت.

   شعر، فقط یک وجه کار نیمای چند وجهی ­است و چنان­که خود نوشته است وسیله­ ایست برای اهدافی والاتر: «شعر ابزار بود برای من برای مطالبی مربوط به انسان و انسانیّت و زندگانی او در روی زمین» (نیما یوشیج،290:1388).  الزام درونی آن رفتارهای متفاوت و ساختار­شکنانه هم این بود: «فورم و کلمات و وزن و قافیه در همه وقت برای من ابزارهایی بوده ­اند که مجبور به عوض کردن آن­ها بوده­ ام تا با رنج من و دیگران بهتر سازگار باشد» (همان، 285). وقتی آثار منثور نیما را به دقّت می­ خوانی، می­توانی گواهی بدهی که فقط شاعر نامیدن نیما یکی از آن ستم­ های هزارگانه ­ایست که بر او تحمیل شده ­است.

   نوشتارهای منثور نیما حکایت­گر شالوده ­شکنی، متفاوت­بینی و در نتیجه متفاوت­ن ویسی او با بن ­مایه ­های فلسفی، جامعه­ شناسی، زیست­ شناسی، نقد علمی و عقل هنری ­اند. او متفاوت بودن را نعمتی می­­ داند و در صفحه­ ی پانصد و ده «نامه ­ها» خطاب به برادرش می­ نویسد: «ناجور بودن هم نعمتی است که شخص را به کار می­ اندازد، برای این که دیگران را با خود جور کند».

   نیما به عنوان روشنفکر آگاه عصر خویش با آسیب ­شناسی شعر­ و ادبیّات ایران و آموزه­ هایی که از مطالعات عمیق و انتقادی در حوزه­ ی تولیدات فرهنگی و اندیشه در جهان مدرن و نقد سنت غرب توسط فیلسوفانی چون کانت، نیچه، دکارت، هگل و... اندوخت، یک بار به غربال­گری در حوزه ­ی تفکّر و اندیشه در ایران پرداخت و الحق توانست رهیافت­های نوینی را از خود به ­یادگار بگذارد.

   با توجّه به آثار منثور نیما بیشترین تأمّلاتش فلسفه به معنای عام است سپس ادبیّات، نقد ادبی و اجتماعیات. اگر چه او  از روی تواضع یا طنز می­ نویسد: «من فیلسوف نیستم» (نیما یوشیج، 1368 :393 ). ولی معتقد است: «همین مسیر فلسفی است که ما را می­ رساند که قوی­تر بیندیشیم» (نیمایوشیج، 68:1388). و همین فلسفیدن است که گه گاه مخاطب را از دسترسی آسان به عمق اندیشه­ هایش دور می­ سازد.

   خودنگاری­ های نیما بیانگر رفتار و زندگی غیر معمول و کاملاً شخصی اوست. نواندیش، تحوّل­گرا، خرافه­ستیز، ناسازگار، بی­پروا، منزوی، مشکوک، ستیزنده ، ناآرام، پارادکسیکال و... که هریک از موارد بالا می ­توانست سلاح منتقدانش را تیز و تیزتر نماید و در نتیجه صدای او در ازدحام سنت­زدگی سترون روزگار و هم ­قطارانش، بسیار کُند به گوش مخاطبانش برسد. نیمای تحوّل­اندیش دلیل«ادبیّات تحولی» (همان،492) خود را «احتیاجات عصری» (همان،498) می ­داند. این ساختارشکنی قبل از این که خودسرانه باشد، منشأیی ایجابی دارد. دنیای جدیدی که در اروپا از رنسانس و در ایران با انقلاب مشروطه آغاز شد، مطالبات متفاوتی داشت که یکی از آن­ها نقد ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، ادبی روزگار سنگ شده­ ی سنّت بود.

   انقلاب و نواندیشی نیما یکی از فصول معطّل مانده­ ی فرهنگی انقلاب مشروطه و نوشدگی مناسبات اجتماعی است: «در واقع نیما میراث ذهنی فرهنگ مشروطیّت را در ادبیّات و به ویژه در شعر فارسی شکل مادی بخشید» ( سپانلو،517:1369).

   و البتّه او به اصلی لذّت­بخش و تحرّک­آفرین پایبند است: «کسی که دست به کار تازه می­زند باید مقامی شبیه مقام شهادت را بپذیرد» (نیما یوشیج، 335:1368). و نیز معتقد است: «در دنیا هر کس کالای­ معرفتی می ­آورد باید با جنس ملالت و ملامت و مسخره و تحقیر معامله کند» (نیما یوشیج ،148:1388). او در مسیر ناهمواری که برگزید ملامت ­ها شنید و مرارت­ها کشید و در مقابل دو مانع اصلی این حرکت رو به جلو متزلزل یا فریفته نشد: «هر چه از اطراف می­ گویند و می­ شنوم وقتی آن را مخالف با فکر خود می ­بینم، خیال می­ کنم صدای بال مگسی است» (نیمایوشیج،40:1376). نیز:«به این قانع نمی­ شوم که به زبان فلان مستشرق به «نیکراسوف1» شرق و در گوشه ­ای از شرق به «شاعر افسانه2» ملقّب باشم» ( همان،488).

   حرکت نواندیشانه، تحوّل­گرا­ و دوران­ساز نیما با همه­ ی ابعادش «انقلابی یک نفره» با زیبایی­شناسی متفاوت، نقد نگاه صرفاً صوری و فرمالیستی به شعر ، تأکید و توجّه به طرز کار و ماهیّت شعر بود و البتّه توجّهش فقط در حوزه­ی ادبیّات محدود نماند. او با توصیفاتی عینی و نگاهی اُبژه که لازمه و نتیجه­ی زندگی مدرن و بعد آن است به تشریح عینی و طبیعی مسائل گوناگون اجتماعی، فلسفی و فرهنگی پرداخت و به درستی دریافت که­ عرصه ­ی هنر­ و کار خلاقانه، تقلیدی نیست. صاحب«بدعت­ها و بدایع نیما یوشیج» این روحیه­ی تقلید ناپذیری و یا ناتوانی نیما در تقلید از ادب کهن را به فال نیک می­گیرد و می­نویسد: «از نوادر واقعیّات و از مغتنم ­ترین و سعادت­ آمیز­ترین اتّفاقات برای سرگذشت شعر فارسی، یکی هم این است که استاد بزرگوار ما، نیما یوشیج، قادر نبوده و نیست(با اطمینان قاطع می­ گویم) مقلّد باشد و ادای تهلّج به سبکی از سبک­های قدیم شعر فارسی را به نحو کامل چنان که باید، درآورد» ( اخوان ثالث، 69:1376). این نواندیشی و دگردیسی در گزارش زیرکانه­ ی«رژه لسکو3»، رایزن فرهنگی سفارت فرانسه در ایران، که در سال1963 منتشر شد، آشکار است: «از میان تغییرات بسیاری که در طول نیم قرن در ایران پیش آمده است مسلماً یکی از مهم­ترین آن­ها - که کمتر شناخته شده است- انقلاب شعری است که به دست نیما یوشیج رهبری شده است. در دورانی که گستاخی­ های شعر نو- که معمولاً در ایران ناشناخته بود- هنوز در غرب تازه و مورد بحث بود، این شاعر نابغه، بیشتر بنا به انگیزه نیاز بیان کامل برداشت­ های خود تا هوس بدعت­ گذاری، همّت آن را داشت که از قوانین عروض و مضمون­های گذشته پیوند بگسلد تا راهی نو بجوید. وی شعر آزاد را پذیرفت و این کار نشانه­ ی گستاخی جنون ­آمیز بود برای کسی که آن همه آهنگ ­های غنی و کاملاً متنوّع بحور کهن فارسی را در اختیار داشت.

نیما با طرد تصویرسازی­های کهن، قراردادهای احساساتی و عرفانی یک شعر هزار ساله را، همراه با زبانی که وسیله بیان آن بود، به کنار نهاد و بر آن شد تا اضطرابات قلب و انسانی خود را در برابر زندگی و عشق و طبیعت، و نیز رنج درماندگان و گذشت زمان با زبانی تازه و گاه منحرف کننده اما سرشار از هیجان و بر روی هم به اندازه زبان بهترین پیشروان خود- کامل در نوآوری- بیان کند. بدین­گونه نیما صداقت و هماهنگی­ های عمیق والاترین شعر فارسی را باز یافت...» (میرانصاری، 1375: 165)

   اثر حاضر در بردارنده­ ی تأمّلات و گُزین ­گویه ­های نیما یوشیج در حوزه ­ی تئوری­ها و نظریه­ های ادبی، موضوعات فلسفی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دینی، جامعه ­شناسی، نقد ادبی، جهان­بینی و جهان­ شناسی با توّجه به آثار منثور موجود اوست.

   درباره­ ی آثار منثور نیما کارهای پژوهشی چندی انجام گرفته است که یکی از عالمان ه­ترین و جامع ­ترین آن­ها اثری است از دکتر احمد رضا بهرام­ پور عمران با عنوان«در تمام طول شب» از انتشارات مروارید، سال 1389.

 مجموعه ­ی زیر به چند منظور تدوین شد.

   الف: تجمیع گُزین­ گُویه ­های نیما و بیرون کشیدن آن­ها از آثار منثور شش­گانه ­ی موجود که دسترسی و امکان بهره­ مندی از همه­ ی تأمّلاتش برای مخاطب میسّرگردد.

   ب: گامی برای شناخت عمیق ­تر نیمای شاعر توسط نیمای نویسنده، چرا که امکان رصد لحظه به لحظه ­ی حیات و شدن­ های صاحب اثر وجود دارد. دلیل عمده­ ی آن تعقید و اغلاق زبان شعری نیما، استعاره ­زدگی سروده­ها و عموماً پیرایگی­ های شعرشدگی و ادبیّت متن است. که همانند لایه­ هایی تو در تو حقیقت خالق اثر را مکتوم و ناشناخته نگه می­ دارد و مجال ظهور چهره­ی واقعی شاعر را  تا حدودی ناممکن می ­سازد.

    در این مجموعه ضمن بررسی اجمالی آثار منثور نیما، به درج عباراتی از خصوصی ­ترین تأمّلات وی پرداختیم. جمع­ بندی آن می­ تواند زندگی­نامه­ ی تحلیلی و مستند نیما باشد که این تحلیل و نتیجه­ گیری و در نتیجه شناخت عمیق ­تر نیما را بر عهده ­ی مخاطب نهاده ­ایم.

   در ادامه تأمّلات نیما را در در پنج حوزه تقسیم نموده و تلاش کردیم با توجّه به آثار منثور شش­گانه ­(مجموعه ­ی کامل نامه ­ها، درباره­ ی شعر و شاعری، یادداشت­های ­روزانه، ارزش احساسات در زندگی هنرپیشگان، نیمای داستان و دو سفر نامه) برجسته­ ترین عبارت­ ها را ذکر کنیم.

   تلاش شده است از عبارت­ های مستقل استفاده شود. یعنی عبارت­هایی که درک و دریافت آن­ها موقوف به گزاره­ های قبل و بعد نباشد و هستی و حیات مستقلّی دارند.

   برای رعایت ایجاز و اختصار و عدم طول و تفصیل مجموعه از برخی از عبارت­ها و مضامین پُر بسامدکه در منظومه­ی فکری نیما تبلوری ویژه دارند، نمونه­ هایی ذکر شده است. مثلاً (شهرگریزی، روستا گزینی، میل به انزوای عمیق و عدم معاشرت، رنج ­ناله­ ها، انس با طبیعت و...)

    عنوان­ سازی و بخش­ بند­ی ­ها نسبی است. منکر امکان ارتباط گزاره ­ای در یکی از حوزه­ ها با عنوان حوزه­ای دیگر از منظر خوانندگان محترم نیستم به عنوان مثال در تأمّلات فلسفی، عبارت­ ها و جملاتی یافت می­ شوند که از منظرگاه فلسفه به ادبیّات یا سایر دانش ­ها نگریسته شده ­اند و می ­توانند در ذیل عنوان­ بندی ادبی، فلسفی و... قرار گیرند.

    تلاش شده است از سلیقه­ ی شخصی در گزینش گزاره­ ها و فرازها پرهیز شود و مجموعه­ ای مدوّن گردد که بدون واسطه­ گری، خواننده خود به شناخت عمیق­ تر یکی از نوابغ ادبی ایران بپردازد و فراز و فرودهای زندگی او را در روشنایی و صافی آیینه­ ی کلامش به تماشا و تحلیل بنشیند.

   عنوان اصلی مجموعه عبارتی است از نیما یوشیج خطاب به برادرش  به تاریخ 25 خرداد 1305 پس از در گذشت پدر، مندرج در صفحه­ ی 183 مجموعه کامل نامه­ ها.« ... اگر یک آتش مشتعل خاموش شد چه چاره؟ تو یک پاره از آن آتش هستی. خفه نباش. نگذار بادهای نامساعد ترا خاکستر کند. زبان سرخت را باز کن...».

   در خاتمه یاد و نام عاشق­ ترین مرد این سال­ه ها، سیروس طاهباز، را گرامی می ­دارم، کسی که ارزش کار و ایثار وی درباره ­ی نیما در هیاهوی این روزگار بوق به دهان ناشناخته ماند و از دوستان عزیزی که مرا در تدوین این مجموعه یاری رسانده و نکات ریز و درشتی را یادآوری نمودند به ویژه فرهیخته ­ی روزگار جناب دکتر علیرضا قاسمی و نیز آقای پهلوان، مدیر محترم انتشارات وارش ­وا، صمیمانه سپاسگزاری می­ نمایم.                    

توفیق رفیق راه پویندگان باد.