می شود؟

                

می شود آیینه ماند و مهربانی کرد، نه؟

ماه بود و نور خود را رایگانی کرد، نه؟

 

می توان اکنون، همیشه،هر کجا با نام عشق

زندگی را ساده،  امّا، آسمانی کرد، نه ؟

 

می شود در فصل دلتنگی تکانی تازه خورد

در کنار پنجره خانه تکانی کرد، نه ؟

 

جرعه جرعه تشنگی را سر کشید و سر بلند

سال ها  با درد و داغ  دل تبانی کرد، نه؟

 

در همین جنگل، همین شهری که خوابش برده است

پشت هر پاییز و پرچین را کمانی کرد، نه؟

 

در هیاهوی سکوت  این کویر کور و کر

با لبان بسته هم شد، نغمه خوانی کرد، نه؟

 

کاش می شد بین ما و دل، قراری بر قرار

جان خنجر خورده  را مرهم فشانی کرد، نه؟

 

کاشکی مثل پرستو، آسمانی کشف کرد!

بی گلایه زیستن را هم  جهانی کرد، نه؟

 

صبح سکته ی خروس   

       

ردّ لنگ و لال مرد، مانده توی کوچه ها

کوچه ای به جاده ای، جاده ای به ناکجا

 

پس دعای مادرم، فال حافظم چه شد؟

پاسخی نمی رسد ، بعد این همه ، چرا؟

 

جاده پیچ و تاب و ایست، جاده بی قرار و گُم

او ولی رسیده بود، پیش از این به انتها

 

عشق و گندم و رمه، برگ و بار بودنش

تکّه تکّه یک یکی، می شود از او جدا

 

در تلاطم سکوت، لحظه لحظه عنکبوت

کنج خانه می تند، کوچ مرد قصّه را

 

سهم او از این زمان، حیرت است و خستگی

سهم او از این زمین، بافه های رنج و با...

 

از شب غریب کوچ، صبح سکته ی خروس

گریه می کند هنوز ، آسمان روستا

 

یک طرف بهار و باغ، نبض گیج پنجره

آب رفته نیستی، مرد مازنی! بیا

 

یک طرف درخت و اسب، چشم های مزرعه

مانده منتظر به راه، می رسد به خانه یا...

     

گزیده ای از تاملات ادبی نیما
برگرفته از کتاب �یک پاره از آن آتش� گزیدهی تاملات نیما یوشیج
در آثار منثور
به کوشش عباس حسن پور
فكر خيّام يك عكسالعمل تعصّب مذهبي به نفع بورژوازي چيز ديگر
نيست. )دربارهي شعر و شاعري، 212(
ادبيات�ليريك�، محسوسترين نمايندهي احساسات انساني است.) رزش
احساسات، 85 (
شاعر نميتواند هارموني لازم را بنا بر حالات و احساسات مختلف وقتي که
از يك وزن معيّن پيروي ميکند به اثر شعري خود داده باشد.) ارزش
احساسات،53(
ادبيّات حماسي تنها نمايندهي کينه جويي و مبارزه بود که دربار اُمرا و
جنجگويان را رونق ميداد. در برابر آن حتماً ميبايست غزلسرايي پيدا شود.
نقّالي رابطي است بين اين دو. دربارهيشعر و شاعري،35
شاعر، زبان مخصوص دارد، همانطور که مفهومات مخصوص. نامهها، 375
هميشه شاعر درست و حسابي چيزي از زمان جلوتر است و مردم که به
کارهاي ديگر مشغولند در اين خصوص چيزي از زمان عقبترند. دربارهي شعر
و شاعري، 40
ادبيّات دنيا راه تكامل را طي نميکند ادبيّات دنيا راه صلاح و مصلحت را
طي ميکند. يادداشتهاي روزانه، 51
قُدما به زبان خود ميگفتند و ما به زبان زمان آنها. کار ما تحصيل و مطالعه
است در کار آنها. حال آن که کار آنها اين نبوده است. يادداشتهاي روزانه، 57
سمبوليسم اروپا، همان مجازيّت ما است در شعر. يادداشتهاي روزانه،73
موسيقي کلام طبيعي حرکات و حالات خارج از ما را بيان ميکند در ضمن
حرکات و حالات خود ما. يادداشتهاي روزانه،74
در جهان شاعر، چيزها، شكل، رنگ و بو و خاصيّت، موضوع و مضمون، هر
چيز و همه چيز ديگر است.دربارهي شعر و شاعري،144
قافيه بايد زنگ آخر مطالب باشد. به عبارت آخري، طنين مطلب را مسجّل
کند. دربارهي شعر و شاعري، 101
هميشه اين را در نظر داشته باشيد آن را که شاعر ميداند مردم ميفهمند
اما آن را که شاعر ميفهمد مردم ميدانند. فكري که براي مردم عالي است
براي شاعر عادي است. دربارهي شعر و شاعري، 140
موزيك ما سوبژکتيو است و اوزان شعري ما که بالّتبع آن سوبژکتيو شدهاند
به کار وصفهاي ابژکتيو، که امروز در ادبيّات هست، نميخورد. دربارهي شعر
و شاعري، 101
لازم نيست قافيه در حرف �روي� متّفق باشد. دربارهي شعر و شاعري،102
شعر بيقافيه، آدم بياستخوان است. دربارهي شعر و شاعري، 106
ميتوان براي شعر آهنگ ساخت، اما شعر، آهنگ نيست همچنين ميتوان
براي آهنگي شعر به وجود آورد، اما شعر، موسيقي نيست. دربارهي شعر و
شاعري،123
شعر بيقافيه، خانهي بيسقف و در است. دربارهي شعر و شاعري،104
شاعري که فكر تازه دارد، تلفيقات تازه هم دارد. دربارهي شعر و شاعري، 109
شعرايي که شخصيّت فكري داشتهاند، شخصيّت در انتخاب کلمات را هم
داشتهاند در اشعار حافظ و نظامي دقت کنيد. دربارهي شعر و شاعري، 111
زبان براي شاعر هميشه ناقص است و کوتاهي دارد و فقير است. غناي زبان،
رسايي و کمال آن به دست شاعر است. دربارهي شعر و شاعري، 111
با زبان هرکس که حرف ميزنيد، کلمات خاص زبان او را به آساني
استعمال کنيد. دربارهي شعر و شاعري،115
يك چيز را گويندهي غزل ميبازد اگر تمام عمرش غزلسرايي بيش نباشد
و آن همه دنياست و همهي طبيعت، در صورتي که غزل جزيي از طبيعت
است.دربارهي شعر و شاعري،128
�سمبول�ها شعر را عميق ميکنند، دامنه ميدهند، اعتبار ميدهند، وقار
ميدهند و خواننده خود را در برابر عظمتي مييابد.دربارهي شعر و شاعري، 133
در شاعر به عشقي که تحوّل پيدا کرده است ميرسيم. به عشقي که
شهوات را بدل به احساسات کرده است و ميتواند به سنگ هم جان بدهد
.دربارهي شعر و شاعري،153
ادبيّاتي که با سياست مربوط نبوده در هيچ زمان وجود نداشته و دروغ
است. دربارهي شعر و شاعري،156
شاعر بايد مطلب عادي را، که علم و فلسفه آنطور موثّر بيان نكرده، بيان
کند و گاهي از اوقات بهتر به ثبوت برساند. دربارهي شعر و شاعري،157
اصليترين حالها آن است که خودش به واسطهي زندگي فراهم بيايد، پيش
از آن که خودتان قصد کنيد. دربارهي شعر و شاعري، 160
هر رنگ و تصويري براي رفع احتياجي است.چنانکه هر تشبيهي براي
قوّتيست. دربارهي شعر و شاعري،162
شهر شهر مساوي شهرهاست دو لفظ پهلوي هم علامت جمع است در
طبرستان امروز هست وچه وچه = بچهها، کوه کوه = کوهها. يادداشتهاي
روزانه، 287
يكي از مزاياي شعر ايران، پيوستگي قوي آن با عرفان است. دربارهي شعر و
شاعري،268
وقتي که شعر، حادثهاي را شرح نميدهد و سرگذشتي نيست، هرقدر
خلاصهتر باشد، مطلوبتر است.دربارهي شعر و شاعري،275
کسي شاعرتر است که خود را بهتر بيان ميدارد. دربارهي شعر و شاعري، 288
شعر واقعي ميوهي زندگي ماست. دربارهي شعر و شاعري،168
شاعر بايد از هر خرمن خوشهاي بردارد. من نميگويم تمام خرمن را، اما
ميگويم گاه چند خوشه بيشتر. دربارهي شعر و شاعري،176
شعر يك قدرت است. يك قدرت حسي و ادراکي که توسط آن معاني
وُصوَر گوناگون در بروز خود قوّت پيدا ميکنند. دربارهي شعر و شاعري،188
شعر که قدرت حسّي و ادراکي ماست، ارتباط دست به نقد با احساسات
روزمرهي زندگاني ما دارد. دربارهي شعر و شاعري،188
شعر از زندگاني ناشي شده و ميوهي زندگي است ولي حتماً ثمرهي
احساسات ما نيست ولو اينكه با احساسات ما مربوط باشد و احساسات يا
تاثّرات ما را دستچين ميکند. دربارهي شعر و شاعري، 189
شعر ما مثل موسيقي ما، بسيار دروني و معنوي است. با حالت دروني وفق
پيدا ميکند. دربارهي شعر و شاعري، 193
شعراي بزرگ کلمات خاصّي دارند که شخصيت آنها را ميشناساند، زيرا
که معناي خاصي داشتهاند و مجبور بودهاند کلمه براي منظور خود پيدا
کنند. دربارهي شعر و شاعري،218
در احساسات خاص شاعرانه به عمقي برميخوريم و ابهامي و بيانتهايي
که در خود آن احساسات منتهي ميشوند، اما در مردم به عكس. دربارهي
شعر و شاعري، 219
راه براي تقليد هميشه باز است اما عمل ابتكار است که ارزش دارد و خلق
السّاعه نيست. دربارهي شعر و شاعري،225
شعرسنتي ما، مثل موسيقي ما، وصف الحالي است و به حدّ اعلاي خود
سوبژکتيو. دربارهي شعر و شاعري،226
اصل عقيدهي من نزديك کردن نظم به نثر و نثر به نظم است عقيدهاي که
خيليها داشتهاند. نامهها، 101
شعر افسون است، امّا يك افسون خيرخواهانه. نامهها،653
شيوه در کار عيناً کار کردن ساعت است که بايد منظم باشد. ساعتي که
کند يا تند کار ميکند به کار وقت نميخورد. دربارهي شعر و شاعري، 296
شعر خوب بايد مثل مرض که واگير دارد در خوانندهاش که نشان کرده
است سرايت داشته باشد. شعر خوب وزن و قافيه نيست. بلكه وزن و قافيه
هم از ابزار کار يك نفر شاعر هستند. دربارهي شعر و شاعري،429
قديميترين اثر شاعرانه �ودا �و �گاتها� هستند. دربارهي شعر و شاعري، 431
شاعرترين شاعران کسي است که زندگي را با آن چه که در بر دارد، با
قوّتتر و جاندارتر از همكاران خود نشان دهد. دربارهي شعر و شاعري، 432
در عالم طبيعت هيچ چيز بيريتم نيست حتّي بهم خوردگي هم ريتمي
دارد و ميرود که ريتم ديگر بگيرد. پس هر ريتمي ايجاد ميکند در شعر
ما اين را به وزن تعبير ميکنيم. دربارهي شعر و شاعري،434
شعر بيوزن و قافيه به مثابه انساني است که پوشش و آرايش ندارد. در
ضمن وزن کلي هر شكلي، اجزاي آن شكل هم به نظر من ريتم خاص خود
را ميطلبد. دربارهي شعر و شاعري، 434
کار من با طرزکار من مربوط است. من وزن را با قبول عينيتهاي ضمني
که در طبيعت خارج است، در نظر گرفتهام. يادداشتهاي روزانه ،215
شعر، حسّي است ولي بحث در آن فلسفي و علمي است. يادداشت هاي روزانه،
211
ادبيّات حاصل افكار و احساسات ماست و قطعاً وضعيات اقتصادي و اجتماعي
محرّک و موّلد آن افكار و احساسات است. نامهها، 505
نويسنده چه مرد باشد و چه زن، بر حسب استعداد خود بايد چيزي بنويسد
که مردم را به زوال و عجز و شكست در مقابل يك عده مردم از جنس خود
دعوت نكرده باشد. نامهها، 541
تشبيه يك نوع اتّصال است. يك تقويّت براي تأثير بيشتر. نامهها، 580
کاري را که همه کس ميکند، کار شاعر نيست. نامهها، 634
شعرهاي من دوکارهاند. حكم چيقهاي بلند را دارند هم چيق هستند و هم
در وقت راه رفتن عصا. نامهها، 97
قبل از شاعري من هم به ندرت و تفنّن مردمان متوسّط به طرز شعر مغرب
پيروي کردهاند. گذشته از اين که اين پيروي از حيث بيان ادبي ناقص است
از حيث صنعت کاملاً ناقصتر است. نامهها ، 103
شاعر است که به جاي اثاثيه خانه و بضاعت و آسايش، هر چه دارد، تماشا
دارد. نامهها، 131
شعر وصف آرزوها و آمال دروني است. لازم است آنها را به جاي وصف
بيشتر به عمل در آورد. نامهها، 231
شاعر بودن يعني همه کس بودن، به جاي همهي کسان فكر کردن و رنج
آوردن درد دل همه کس و همه چيز بودن و با زبان حال همه چيز و همه
کس حرف زدن. نامهها، 634
وزن نتيجهي يك مصراع و بيت نيست، بلكه چند مصراع و چند بيت بايد
مشترکاً وزن را به وجود بياورند اين است بر طبق انتظام طبيعي وزن شعر.
دربارهي شعر و شاعري،89
هر نوع شعر، کلمات خاصّي دارد. دربارهي شعر و شاعري، 275
شعر امروزي در حقيقت يك سؤال اقتصادي است. براي تأمين اقتصادي
شخصي. نامهها، 469
همه کس شاعر است ولي شاعر به معناي واقعي خود به ندرت پيدا ميشود.
نامهها،229
وزن صداي احساسات و انديشه هاي ماست. نامهها،653
توسعهي معلومات انساني در عصر حاضر از توسعهي ادبيّات قهراً ميکاهد
و از آن فقط صورت و قوه باقي ميگذارد. نامهها، 506
به قدري فقير است اين ادبيات ما که اثرات فقر آن حتّي خود مرا هم با
اين همه تجاوز، آلوده ميکند. نامهها، 489
در واقع فرم شعر من �سنتز� حتمي �تز�ها و �آنتي تز�هاست. دربارهي شعر
و شاعري، 186
شعر ما مثل موسيقي ما، بسيار دروني و معنوي است. با اين حالت دروني
وفق پيدا ميکند. دربارهي شعر و شاعري، 193
عالم شاعري براي هرکس ميسّر نيست، ولي شاعرانه شعر ساختن ممكن
است. دربارهي شعر و شاعري ، 119
هر دارويي براي دردي است. شعر و عرفان داروهايي هستند که از خود
درد ميزايند. دربارهي شعر و شاعري ، 91
تعقيد، غير از عمق است. هر بيت حافظ، عمق دارد در نظر من و شما
نسبت به خود، اما عقدهايست براي عوام. عوام آن را فقط ممكن است
بتوانند بدانند، اما خواص يك مرتبه بالاتر.... دربارهي شعر و شاعري، 134
در ادبيّات مردم شوق دارند اوّل شعرهاي عاشقانهيشاعر را بخوانند يا
چيزهايي که داستان رنجهاي او را واضح کند. ارزش احساسات ، 12
�حافظ� عجيبترين شعراي روي زمين و اعجوبهي خلقت انساني است.
ارزش احساسات، 34
انسان نسبت به آثار هنري يا اشعاري بيشتر علاقهمندي نشان ميدهد
که جهاتي از آن مبهم و تاريك و قابل شرح و تأويلهاي متفاوت باشد.
دربارهي شعر و شاعري،167