سیمای علی (ع)   در آیینه ی آثا ر نیما یوشیج

سیمای علی (ع)   در آثا ر نیما یوشیج

 این مطلب با همین عنوان در شماره ی 6223 روزنامه ی« قدس خراسان » در شهریور 1388 چاپ شد .

         حضرت علی (ع) ،امام مهربانی ها و آموزگار عملی ایمان، یقین، حکمت، عبادت، عشق و عدالت است «جرجرداق مسیحی» از زبان همه ی مردم درباره اش نوشت، مادردهرعقیم است از زادن فرزندی چون علی (ع). وچه می شد بر تو  ای دنیا!اگر نیرو های خود را جمع می کردی و در هر زمانی یک علی(ع ) می آوردی باعقلش و قلبش وبازبان و ذوالفقارش.

       اولین نتیجه ی مقایسه ی تاریخ و اسطوره، شاید این باشد که کاراکترها و حوادث اساطیری از تاریخ بزرگ تر و شگفت انگیز ترند، اساطیر عموماً حیران گاه عقل و عمل و اندیشه اند، اما حضرت علی (ع ) حقیقی است که در ورای اساطیر قرار دارد و هرگز هیچ کاراکتر اسطوره ای را توان سنجه و قیاس با حقیقتی تاریخی به نام علی (ع ) نیست و درست از همین نقطه است که آن معلم بزرگ به کشف این عبارت زیبا نایل شد که «علی، حقیقی بر گونه ی اساطیر» است.

      امام علی (ع ) «مجسمه عدالت و دیانت» بود. «خار در چشم و استخوان در گلو» زندگی کرد. درد دین و درد هم نوع او خداگونه بود، رفیع ترین بنای عدل را بنیان نهاد. نازکانه ترین چشمه های احساسات را در حق مظلومین جاری ساخت، طولانی ترین سکوت را به مصلحت دین تحمّل کرد، نغزترین حکمت و معرفت را برای همیشه ی تاریخ به یادگارگذاشت، کوبنده ترین و کاری ترین ضربات را بر گرده ی کفر فرود آورد و چشم تاریخ را محسورسیرت خود ساخت و هنوز که هنوز است عقل و عشق و عرفان در او به چشم تحیّر می نگرند. به همین خاطر کم تر آزاده ایست که جذب حضرتش نشده و به وسع خویش، به عظمت ابعاد وجودیش نیندیشیده و لب بر ستایش و منقبت او نگشوده باشد.

    نیما یوشیج هم، مانند  هر آزاده ی حقیقت نگاردر چهار رباعی و یک قطعه، عشق و ارادت خویش را به محضر آن امام همام ابراز می دارد (می دانیم که عشق در آثار نیما مفهومی است و تنها در موارد نادری که یکی از آن ها حضرت علی (ع ) است، به مصداق کشانده می شود. به اضافه ی این که در دفتر یادداشت های روزانه با یک نگرش رئالیته و فرا تاریخی، به قضاوت در مورد مولا علی (ع) پرداخت که بسیار تأمّل برانگیز است.قبل از اثبات ارادت او به آن امام همام ذکر چند نکته از دفتر یادداشت های روزانه را ضروری می دانم.

    نخست این که احزاب چپ و راستی که در روزگارشکوفایی ادبی نیما، سعی در جذب و منتسب ساختن شاعر به نحله های موسمی خود را داشتند، به ذات اندیشه های او راهی نبرده و رفتارشان ریشه در نیما نشناسی داشت. با توجه به یادداشت های نیما، تحزّب، محدودیت و معذوریت آفرین است و قرار گرفتن در پوست گردو. نیما شاعریست که مشرب او نوعی کاربست توامان روشنفکری و عقلانییّت است و انتسابش به کمونیسم و انواع ایسم های لائیک به استناد آثارش مردود است.

     «نیما در طیف گسترده و متضادی از جریانات سیاسی از راست افراطی(فراماسونری و دربار)، چپ تفریطی(حزب توده، نیروی سوم مرحوم ملکی)، زندگی پرنشیب و فرازی داشته است.ولی حرّیّت ذاتی و وارستگی، وی رامجذوب یا مرعوب ایدئولوژی ها و جریانات سیاسی غرب و شرق نساخت ». (قوام الدین بینایی، بخوان ای همسفر با من، ص119) 

      به عنوان مثال «من بزرگ تر و منزه تر از آنم که توده ای باشم یعنی یک فرد متفکّر محال است که تحت عنوان فلان جوانک که دلال و کارچاق کن دشمن شمالی ماست برود و فکرش را محدود به فکر او کند، این تهمت ها دارد مرا می کشد، من دارم دق می کنم از دست مردم».(بر گزیده ی آثارنیما به نثر،ص21)

     ملاحظه می فرمایید که نیما با دور اندیشی خاص اعضای داخلی آن حزب را جوان ،احتمالا با برداشت کم تجربه و احساساتی، دلال و کار چاق کن می داند که با هدف و ماموریتی از پیش تعیین شده به فعالیت حزبی مشغولند و از طرف دیگر خاستگاه و رهبران اولیه ی حزب را دشمن دین و وطن می خواند.

  یا«دلیل عقب ماندگی من در زندگی پیشوایان حزب توده اند، می گویند کافر همه را به کیش خود پندارد، احمق ها، خیال می کنند من توده ای هستم» (همان،ص235)

     ثانیاً مطالعه ی دقیق آثار نیما و مخصوصا‌ً یادداشت های روزانه اش، طرح توطئه ای را خنثی می سازد و آن نسبت ناروا به سیروس طاهباز ـ تدوین گر آثار نیما ـ در جهت ایدئولوژیک معرفی کردن شاعراست.

     عده ای به این شایعه دامن زده اند که سیروس طاهباز، جهت ماندگاری نیما در صحنه ی تاریخ و اجتماع، اشعارش را هم سوی تفکّر حاکم مصادره کرده است و با لطایف الحیل لباس شرعی، ایدئولوژیکی ومذهبی بر قامت آثار و اندیشه هایش پوشانید، در حالی که واقعیت چیز دیگریست و آثار شاعر گواه گویایی است که او هرگز به نقد و نفی دین و مذهب نپرداخته است. و تازه ریشه ی خانوادگی این ارادت را می توان از نامی که برای او انتخاب کرده اند، دریافت. علی اسفندیاری.

    بنابراین، این که شاعر یوشی هم، در چندین جای آثارش به ذکر و ستایش مولا علی (ع) پرداخت، چندان جای شگفتی نیست .لازمه ی آزاد اندیشی و عدالت خواهی جز این چه می تواند باشد؟ به عبارت دیگر اگر شاعر آزاده ای چون نیما، ارادت خود را به آن امام همام علنی و عملی نمی ساخت، جای خرده و شگفتی بود.مولا سروده های نیما بیانگر عکس العمل صریح و عالمانه ی او در برهه ای از زمان است که دین و مذهب با شعارهای فریبنده مورد هدف و هجمه قرار گرفته و تغییر بنیادین الگوها ی مذهبی و ایدئولوژیکی در دستور کار قرار گرفته بود، نیز هست.

      نیما در یادداشتی می نویسد «از من می پرسند استالین انسان کبیر است یا حضرت علی (ع )، هزار و چند سال گذشته است که بشریت به حضرت علی (ع ) افتخار می کند. از استالین چند سال گذشته است؟ احمق ها نمی دانند تاریخ هم مثل انسان جوانی و پیری دارد، بگذار صد سال از استالین بگذرد».(همان،ص219) و یا «وقتی هزار سال از کسی خوب گفته شد، هرگز آن آدم در یک سال و یک ساعت از بین نمی رود. علی (ع ) انسان کبیر است بعد از هزار سال، باید دید آن که انسان کبیر اسم گرفته است بعد از دویست سال چه خواهد شد».(همان،صص259و260)

    ناگفته پیداست این فرضیه و قضاوت تاریخی به بار نشست و یکی از کسانی که کاه پوسیده ی این حزب را در اوج بازار گرمی اش به باد داد و فروپاشی حتمی الوقوع آن را در هنگام اقتدار پیش بینی کرد، نیما یوشیج بود.

      نیما در دفتریادداشت های روزانه از هفته ای نام می برد که خیلی به او بد گذشت و آن هفته ای است که باور های دینی و مذهبی او توسط عده ای به عمد مورد طعنه و تشکیک قرار گرفت.«این هفته بسیار به من بد گذشته است. در یک شبانه روز گیر سه آدم افتادم:اولی سید ملا زاده که ضد پیغمبر اسلام(ص) است. دومی جوانی که دلایل زیادی داشت که خدا خالق مخلوق نیست و مخلوق خالق خداست...و سومی همان جوان که رسول اکرم (ص) را محمد اسم برد و اسم قرآن را وانمود کرد که فراموش کرده است ».(همان،ص217)

      مهدی اخوان ثالث یکی از نزدیک ترین یاران نیما در مورد مصادره و سوء استفاده ی احزاب از نام و پایگاه فرهنگی – اجتماعی نیما تاملاتی دارد که می تواند پاسخی روشنگرانه به برداشت نادرست و سوء تعبیر برخی از ناقدانی که احیانا غرض ورزانه و یا به استناد برخی از منابع ناصواب به داوری در مورد  گرایش حزبی او  پرداخته اند، باشد، اخوان در مصاحبه ای با ناصر حریری در مورد تمایلات حزبی و مصادره ی نام نیما می نویسد.«آن چه مسلّم است، نیما گرایش به چپ داشت . مجامع چپ نه به خاطر شعر هایش، بلکه به خاطر بهره گرفتن از نامش می کوشیدند تا او را هر چه بیشتر و وسیع تر معرفی کنند. طرف داران حزب توده ونیروی سوم که خلیل ملکی و آل احمدو این ها بودند، سر جلب و جذب نیما دعوا داشتند. اما خود نیماعضو هیچ حزب و سازمانی نبود...» .( قوام الدین بینایی، بخوان ای همسفر با من، به نقل از اخوان ثالث، ص129)

     و اینک چهار رباعی و یک قطعه از مولا سروده های شاعر را مرور می کنیم با این توضیح که وی در این نمونه ها هم ،اندیشه گراست و چندان به دنبال گزینش وچیدمان امروزی واژه ها نیست و گاه از نظر نحو، ساخمان شعرو...،آرکائیک ملال آوری را به نمایش می گذارد. به عبارت دیگر نیما یوشیج در بیشتر رباعیات خود ازانعطاف نرمش و تجارب زبانی امروزینه بهره ای نمی گیرد و دقیقاً به همین دلیل در مقایسه با دیگر شاعران معاصر، شانس جذب مخاطب کمتری دارد و رباعیاتش هم ناخواند ه مانده است

.

آن کس که نه با علی (ع ) دل خویش بباخت

چیزی نشناخت  گر چه بسی چیز شناخت

در ساخت دلم به هر بدی ،  لیک  دلم

با آن که بد علی به لب داشت، نساخت.( دیوان،ص524 )

 

با دانش هر کس از رهی کار بساخت

در دایره ی سرگشته چو پرگار بتاخت

رانی اگرم و گر که خواهی بنواخت

نشناخته رفت آن که علی را نشناخت. ( دیوان،ص524 )

 

محمود علی (ع ) عابد و معبود علیست

وز جمله ی آفریده مقصود علیست

گفتی که علی که بود؟ فاشت گویم

بودی به میان نبود ور بود علیست. ( دیوان،ص527

)

صد بار شکست و بست و درهم پیوست

تا نام علی مرا در آیینه ییست

من بگسلم از تو با جفای تو و لیک

از مهر علی دلم نخواهد بگسست.( دیوان،ص530 )

 

      نیما علاوه بر چهار رباعی، قطعه ای در مورد حضرت علی(ع) دارد که در ص (579) دیوانش درج شده است. با این مقدمه «مدح مولای متقیان علی (ع ) است در روز عید غدیر گفته ام»:

گفتی  ثنای  شاه   ولایت  نکرده ام

بیرون ز هر ستایش و حد وثنا علیست

چونش ثنا کنم که ثنا کرده ی خداست

هر  چند چون  غلات  نگویم ، خدا علیست

شاهان بسی به حوصله دارند مرتبت

لیکن چو نیک در نگری، پادشاه علیست

گر  بگذری  ز مرتبه ی  کبریای حق

بر صدر دور  زودگذر،  کبریا  علیست

بسیار حکم ها به خطامان  رود ، ولی

در حقّ آن که حکم رود بی خطا، علیست

گر بی خود و گر بخود، اینم  ثناش بس

در  هر  مقام  بر لبم آوای  یا علیست. ( دیوان،ص579 )

 

    احترام و التجای نیما به حضرت علی (ع )چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. متاسفانه عده ای فراموش نموده و او را به نفع تمایلات حزبی خود مصادره کرده اند. مضامین دست نوشته های نیما برخلاف باور بعضی هاست این که این اتهامات از طرف رقبای ادبی او صادر شده است(همانند اتهام بی سوادی و ناتوانی نیما درخلق و فهم آثار کلاسیک و...) ویااز طرف داعیه داران حزب توده از(مهرماه 1320) و روزگارفعالیتش در طیّ سال های بعد از آن،به علت نفوذ و شکوفایی پدر شعر نو فارسی، نیازمند کنکاشی دیگر است.  آیا این عبارات بیانگرجهت گیری دینی و مذهبی نیمای روشنفکرودور اندیش نیست.«هر دانشمندی،هر فهمیده ای،هر فیلسوفی که اسلام را نشناخت و رفت،زندگی را نشناخت و رفت...من پیشوایان اسلام را احترام می گذارم.آن ها عملا کسانی بوده اند که راست گفتند و راست عمل کردند،ای علی (ع ) ای پیشوای مومنین و متقیان ، در این دنیای کثیف من به تو متوجّه هستم .من از هر کس هر چه دیدم، غلط بود.من از هر کس هر چه شنیدم، دروغ بود.ای علی (ع یا مولا علی» (همان،ص265)

      نیماعلاوه بر جهت گیری های روشن در روزگار بی تفاوتی مذهبی روشنفکران چپ،در رباعیاتی دیگر با بهره گیری از عناصرو مفردات دینی ،بخشی از چهره ی خود را می نمایاند.

 

آمد سحرو مراست مصحف در پیش

آن گاه چراغی چو چراغ دل خویش

ورد سحر اهل دلش همره باد

یارب تو بپرهیزش از هر کم وبیش.( دیوان،ص 555)

 

آمد سحر و نوای ماذن برخاست

افزوده به هر فزوده ور کاسته کاست

یک سوی چراغ و مصحف و سویی دوست

بنگر چه قیامت و چه توفیق آراست. ( دیوان،ص525)

 

         ناگفته نماند ارادت، منقبت و مدیحه سرایی شاعران مازنی درباره ی امام علی (ع ) نسبت به پیشوایان دینی و ائمه ی اطهار نمود و جلوه ای ویژه دارد که یکی از مهم ترین ریشه های تاریخی آن شاید تشکیل نخستین حکومت شیعی توسط علویان در اواسط قرن سوم هجری در این دیار باشد.

منابع محفوظ

 

یا علی

سرودم تو را عاشقانه ترین یاعلی

وآغوش باز خدا در زمین یا علی

 

صمیمانه تر  از  تو آیا کسی دل سپرد

به قانون ایمان و عشق و یقین یا علی؟

 

تو نسل نخستین اَضدادی وغیرتو

ندیدم امیری خرابه نشین یا علی

 

سکوت تو گویا تر از ذوالفقار تو بود

وهمبوی صد خطبه ی آتشین یا علی

 

سحر گاه« ُفزتُ  وربِ...» چه دیدی مگر؟

که جاری شده رودهایی چنین یاعلی

 

نگین جهان بودی امّا در آن صبح کینه

جهان گشته انگشتری بی نگین یا علی

 

 کلاف کلام شما راکسی وا نکرد

بگو آن چه گفتی به چاه امین یا علی

 

همان کودک کوچه های شب کوفه ام

و  محتاج  لطف تو ای نازنین یا علی

 

و ای  کاشکی  مثل آن کودکان کویر

شوم لحظه ای با شما  همنشین یا علی

 

 هنوز ازتو چیزی نمی داند این جاکسی

به جز چاه و خرما و نان جوین یا علی

 

چه  بغض  غریبی گلوی قلم را گرفت

توانی ندارد غزل بیش از  این یا علی 

بانوی بارانی

ای مانده روی دست هایت رنج شالی

آهوی دریا چشم چالاک شمالی

 

دریای چشمان تو ، اقیانوس آرام

آواز تو تندیس زیبای زلالی

 

لبخند تو رشک هوای بعدِ باران

« بادا تمام لحظه هایت پرتقالی»

 

بوی بهار دامنت را منتشر کن

در رقص با پروانه های این حوالی

 

تقویم و تکرارش دروغ تازه ای نیست

باور مکن مرگ خدای خشکسالی

 

ای کاش می دیدی که پامال چه رقصی است

رنجی که می بردی به پای دار قالی

 

در این هوای ابری افراسیابی

توران سرای قطعی قحط الرّجالی،

 

گُردآفریدی های تو ، بانوی باران

هرگز نمی گنجد در این قاب خیالی

 

سال هزار و سیصد و... ویروس تردید

سال هزار و سیصد و... از عشق خالی