ادبیات عاشورایی
جلوه های ادبیات عاشورایی در آثار علی بن ولی
شاعر گمنام مازنی
علی خاتمی نوری، معروف به علی بن ولی از شاعران و مرثیه سرایان بزرگ مازندران است که نام و آثارش مثل بسیاری از آفرینشگران ادبی این سامان ناشناخته ماند و شانس تاریخی مطرح شدن را نیافت. او در سال 1286 ه .ش در روستای ( پیل) از توابع ییلاقی بخش بلده شهرستان نور متولد شد. نام پدرش محمد ولی خاتمی و نام مادرش طوبی فرزند آیت اله سید محمد حسینی نوری معروف به سیدآقا می باشد.
آن چه از اسناد و قرائن برمی آید، علی بن ولی دارای استعداد و نبوغی ویژه بود ، قبل از رسیدن به سن تحصیلی مدرسه ای، تعلّم را شروع کرد و تا سن 12 سالگی« جامع المقدمات » تا سیوطی» را در زادگاهش نزد حاج سید حسین حسینی فرا گرفت.
ناگفته نماند دهکده ی پیل یکی از روستاهای کهن و قدیمی منطقه ی بلده است وعالمان و اندیشمندان بزرگی در آن خاک پاک بالیدند .اخیرا استاد جعفر محدث، یکی از دل سوختگان فرهنگ دوست آن دیار کتابی با عنوان «سیمای فرزانگان پیل»را در دست تدوین دارد که امید وارم با حمایت اهالی فرهنگ مدار آن سامان این اثر با سرانجامی نیک به دست علاقه مندان برسد و مانند« تاریخ سرزمین نور»، اثرمدوّن زنده یاد تیمسار رویین فر(به علت عدم حمایت مالی مسولین و داعیه داران مدعی فرهنگ آن دیار و تحمیل شرط و شروط کذایی و سهم خواهی هاو...) بی سرانجام نماند .
باری علی در سن نوجوانی از پیل به تهران رفت و در کلاس درس عمویش، آیت اله شیخ محمد مهدی، شرکت کرد، هم چنین از محضر استادانی چون آیت اله محمد علی لواسانی و حاج میرزا طاهر تنکابنی بهره ها گرفت. چنان که معلوم شد او تحصیلات را با علوم حوزوی آغاز کرد و این زمینه ای شد که بعدها عنصر مسلّط شعرش به لحاظ محتوایی مسائل دینی، مذهبی عرفانی و مداحی و مراثی خاندان عصمت و طهارت باشد.
علی بن ولی با عطشی استسقایی به آموختن علوم دینی و ادبی پرداخت و همین باعث شد خاطرات خوشی از دوران تحصیل داشته باشد.
... اندر محیط مکتب در روزگار تحصیل
مرغ روان به پرواز د ر بهترین فضا بود
گاهی به فکر خواندن ، گه در پی نوشتن
گه رغبتم به بازی بر حسب اقتضا بود
ایجاد وجد می کرد، در فن نصاب الصبیان
زیرا که شعر بونصر جان بخش و جان فزا بود
با عده ای ز طلاب، شب ها نکرده ام خواب
چون هفت وجه و ده باب ورد زبان ما بود...
پس از این دوره، مدتی به عنوان آموزگار و مدیر در بلده و مدتی هم در آمل به کار تعلیم و آموزش پرداخت، در بلده در کلاس درس آیت اله شیخ محمد بلده و در آمل در کلاس درس آیت اله غروی شرکت می کرد.
در سال 1315 از مازندران کوچید و به تهران عزیمت کرد و به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1318 موفق به دریافت دانش نامه ی دادگستری شد ، پس از آن به شغل دفترداری و سردفتری دفتر اسناد رسمی مشغول شد.
علی بن ولی شعررا از سنین کودکی شروع کرد، چنان که نوشته اند مرثیه ی معروف « دامن همت حسین بن علی زد بر کمر/ گفت من می نوشم من این جام بلای پر خطر » را که توسط اکثر مداحان در رثای سالار شهیدان خوانده می شود در سنین نوجوانی سرود.
این مرثیه ی معرف که «دامن همّت» نام گرفته، خود به خود یک مقتل کوچک است.شاعر این اثر را از زبان دانای کل، در فضایی دراماتیک و نمایشی خلق می کند . نمایشی که در ابتدا خداوند و امام حسین(ع) در آن حضور دارند و به گفتگو در باره ی آن حماسه ی سرخ و شور انگیز و ماندگار مشغولند و شاعر در بند پایانی وارد صحنه ی شعر شده و به بیان آرزو مندی های خود می پردازد و...
با تشریح بلایا و مصائب این بیعت برای حمایت دین، عزم امام حسین (ع )هم جدّی تر می شود ،به طوری که مایه ی حیرت همه اولیا و...می شود. اولین پیام این مرثیه، تسلیم محض امام در برابر مشیت الهی و پذیرش همه ی بلایا و سختی هایی است که از قبل در آیینه ی اسرار به سمع و نظر امام رسیده بود. بخش هایی از این مرثیه را می خوانیم
در ازل جام بلایی آمد از نزد خدا
این خطاب آمد که ای ارواح کل ماسوا
زانبیا و اولیا و اصفیا و اتقیا
کیست از عبد مطیعم نوشد این جام بلا؟
دامن همت حسین ابن علی زد بر کمر
گفت من می نوشم ای جام بلای پر خطر
پس از این اعلام آمادگی که در «من می نوشم»به نوعی موکد شد، ندای الهی دوباره در گوش امام طنین انداز شد ...
هرکه نوشد جام محنت از ره صدق و صفا
در رضای حق نماید جان شیرین را فدا
خویش را آماده بنماید به هر رنج و بلا
در جزای این عمل او را شوم من خون بها
ماورا اندر تحیّر جمله از بالا و پست
پس حسین بگرفت آن جام بلابر روی دست
خواست تا نوشد ندا آمد ز خلاق الست
صبر کن تا با تو گویم زآن چه در این جام هست
شرایط حمایت از دین خدا در این لحظه ی دشوار و بن بست واره ی تاریخی، یکی پس از دیگری بر امام عرضه می شود.به منظور سنجه ی میزان آمادگی امام در پرداخت هزینه ی این بیعت و...
باید اول یاحسین، اکبر دهی، اصغر دهی
قاسم و عباس و هم عبدالله و جعفر دهی
خویشتن باید دهی جان، سر دهی پیکر دهی
زان سپس اندر اسیری خواهر و دختر دهی
هست این جام بلا را زخم های بی حساب
نیزه و شمشیر و تیرآنگاه سوز آفتاب
چون شدی لب تشنه از بهرت میسرنیست آب
بسته گردد بازوی طفلان زارت با طناب
در ادامه ضمن تکرار بند ترجیع ، امام حسین پذیرش و آمادگی و رضایت خود را چنین اعلام می کند
پس به پاسخ گفت یارب در رضایت سر دهم
گر قبول افتد گلو را در دم خنجر دهم
سر چه باشد در ره جانان، بلی پیکر دهم
شاکرم کاندر رهت «اکبر» دهم «اصغر» دهم
جان چه باشد زان که اندر راه جانان می دهم
چون شدم عاشق بلی جان و تن ارزان می دهم
پیکر مجروح بر ریگ بیابان می دهم
در میان آفتاب گرم و سوزان می دهم
راضیم در راه حق ریشم به خون رنگین کنم
«اصغر»شش ماهه را قربان راه دین کنم
از غم انصار قلب خویش را غمگین کنم
خویش را مقتول تیغ قوم بد آیین کنم
راضیم«زینب» اسیر فرقه ی کافر شود
مو پریشان خواهرم «کلثوم»بی یاور شود
غل به گردن، سید سجاد غم پرور شود
راضیم بر آنکه رأسم زیب طشت زر شود
بهر امت، راضیم جان با لب عطشان دهم
در زمین«کربلا» من پیکر عریان دهم
راضیم تا جسم خود زیر سم اسبان دهم
زیر چوب خیزران رأس و لب و دندان دهم
بعد قتلم راضیم بینم به روی نی سرم
بی برادر، بی پدر گردد «سکینه» دخترم
راضیم در کوچه و بازار بینم خواهرم
در بلایا جمله راضی بر رضای داورم...
اشعار و سروده های او از استحکام و روانی خاصی برخوردار است و از لحاظ محتوا دارای رنگ و بوی مذهبی و عرفان اسلامی است. ارادت او به خاندان عصمت و طهارت غیر قابل انکار است و از میان آنان به حضرت علی(ع) و امام حسین (ع) ارادتی ویژه دارد. مدایح و مرثیه های علی بن ولی در غالب کتاب های مراثی و مدایح موجود است و در کوی و برزن مخصوصاً (آمل، نور رویان، کجور، بلده و ...) شهرتی به سزا دارد.
نمونه هایی ازاشعار این شاعر بزرگ مازندارنی که درآثار مربوط به انجمن ادبی صائب در سال های 1339 و 1340 چاپ شده، موجود است. بی شک علی بن ولی پس از میرزا محمود فدایی تلاوکی معروف به فدایی مازندارنی که از شاعران قرن سیزده بوده و در سال 1282 در گذشته است و طولانی ترین ترکیب بند عاشورایی ادب فارسی را با بیش از چهار هزار بیت رقم زده است، یکی ازبزرگ ترین شاعران مرثیه سرای مازندرانی است.
اشعار علی بن ولی را نزدیک به 5 هزار بیت وبیشتر رقم زده اند با تنوع موضوعی چون عشق، عرفان، مدایح و مراثی اخلاقیات ،اجتماعیات و... که متاسفانه هنوز تدوین و چاپ نشده است. آرزو می کنم ما ترک معنوی این شاعر هر کجا که هست هر چه زودتر به دست اهالی شعر و شعور برسد.
چراغ عمر علی بن ولی در نهم اسفند 1351 در سن 65 سالگی خاموش شد.دو غزل زیر از سروده های اوست.
ای درخشان از جمالت آفتاب
آفتاب از روی ماهت در حجاب
آفتاب و ماه زیبا نیستند
از رخ زیبا تو گر گیری نقاب
دل چو یوسف می بری از خاص وعام
می ربایی صبرو تاب ازشیخ وشاب
وصف حسنت در کتاب عشق من
می نگنجد با هزاران فصل و باب
ملک جان در قبضه ی تسخیر توست
خواهی ار آباد آن را ، یا خراب
هم به من نزدیک و هم دوری زمن
هم به بیداریت بینم، هم به خواب
از تو مجنونم، نه من دیوانه ام
با تو سرمستم، نه با جام شراب
بی تو آرام و سکون در خاطرم
فی المثل مانند غربال است و آب
فرصتی ده تا با تو بنشینم ، دمی
تا فرو بنشانم از دل التهاب
من تورا جاوید خواهم زندگی
تو چرا در کشتنم داری شتاب
تا کجا پویی ره جورو ستم
تا کی ات با من سر قهر و عتاب؟
دل نوازی ، جان گدازی ، دل بری
ا ن هذ ا عندنا شبی عجاب!
« نوری» این الهام از سعدی گرفت
ماه رویا، روی خوب از من متاب
*************************
روح ما را به سرا پرده ی تن، جا تنگ است
نه سرا پرده ی تن، خانه ی دنیا تنگ است
مرغ جان در قفس جسم نگیرد آرام
آری این خیمه بر این طایر زیبا تنگ است
تف خاکی نشود، جلوه گه علّیین
بهر طاووس روان مسکن و ماوا تنگ است
طایر روح، فضای دگری می طلبد
که ز پهنای ثری تا به ثریا تنگ است
آدمی نقطه پرگار وجود است و براو
لاجرم دایره ی گنبد مینا تنگ است
به تماشا گه راز آی اگر اهل دلی
کاهل دل را دو جهان بهر تماشا تنگ است
وقت بگذشت و تو درغفلت و خوابی زنهار
فرصت ای مرد ره با دیه پیما تنگ است
صحبت یوسف و خلوت گهی از دست دهد
جامه ی صبر بر اندام زلیخا تنگ است
منم آن نوری عاشق که به امید وصال
آن چنانم که مرا پوست بر اعضا تنگ است.
رسم وفا
قصیده ی رسم وفا ازعلی بن ولی در حوزه ی ادبیات عاشورایی و درمورد حیات دو گانه ی «حربن یزید ریاحی » است .که شاعر توانسته است به شایستگی چهره ی دو گانه ی حر را در قبل از تحول و زمانی که در اردوی عمر سعد بود و هم چنین بعد از آن انقلاب عظیم درونی و پیوستن به جمع یاران امام به تصویر بکشد.
یکی از هنرهای شاعر در این اثر ماندگار، نوع نگاه و سرایش است که تصاویر مثبت و منفی حر را در آن واحد در دو مصراع رو به روی هم قرار می دهد که این رویارویی چنان که از حر سراغ داریم، در نهایت به غلبه و پیروزی حق بر باطل در جبهه ی درون وی می انجامد و در پایان آن را در میدان مبارزه برای همیشه جاودانی و ماندگار می سازد.این اثر سیر تحول حر را به زبانی ساده وبیانی نرم و قابل درک و دریافت برای همه بیان می دارد و در نوع خود می تواند یکی از آثار ماندگار در این عرصه تلقی گردد.
ای شیعه ! به ویرانه نگر کان طلا را
از«حر»وفادار ببین رسم وفا را
یک روز جفا کیش و جفا کار و جفا جوی
روز دگر افکنده ز سر جور و جفا را
مجرم شد و مذنب شد و فاجر شد و فاسق
مسلم شد و مؤمن شد و شد بنده خدا را
بالید گهی از«اَنَا حر»به شجاعت
گاهی «و اَنَا العبد»بر آورد صدا را
منصور شد و ناصر شد و اَشقی شد و اَسعَد
آن هم چه سعیدی که فدا شد سعدا را
ضارب شد و مضروب شد وحاکم و محکوم
طی کرد ره محکمه ی حق و قضا را
قاطع شد و قاتل شد و قتّال و جلوبند
مقتول و سرافراز و خریدار بلا را
متبوع شد و تابع شد و ظالم شد و مظلوم
هم پیشه ی خود ساخت ره صدق و صفا را
مقهور خدا گشته و مغضوب رسولش
محبوب خدا گشته و دریافت رضا را
یک روز عدو روز دگر داد به نصرت
قلب و تن و جان و دل و دست و سر و پا را
چون دیده حیات ابدی را به مماتش
خود عین فنا گشته و دریافت بقا را
چون خواست که بر ظلمت دل، نور رساند
بنمود ز خورشید ولا کسب ضیا را
شد صفحه ی عقلش کدر از رنگ معاصی
برجست و بپاشید بر او آب ولا را
محبوب و محب گشته و عاشق شد و معشوق
چون کرد نظر آینه ی یار نما را
بیمار شد و خسته و افسرده و غمگین
آمد به دوا خانه و بگرفت دوا را
بر داشت به بازار شهادت قدمی چند
خوش دید که طالب شود آن بیع و شری را
از عقل چنین خواست که دستور نماید
عقلش نپسندید جز اقرار خطا را
پس قاضی عقلش به قضا منع غزا کرد
مختوم نموده ست بر او عین عزا را
گردید زمین بوس به نزد شه ابرار
کای شه ! نظری کن ز ره لطف، گدا را
جرمم نه به قدریست که خواهم ز تو بخشش
ظلمم به جنان ساخت غمین «خیر نسا» را
بار گنهم کس نتواند که بسنجد
خستم دل اهل حرم آل عبا را
ای کاش که آمد عجلم وقت سواری
تا این که نبستم ز جفا راه شما را
کاش ای شه دین ! مادر من مرگ مرا دید
تا پی نگذارم به جهان بزم عزا را
بد کردم و بد گفتم و بد فعلم و بد کار
چون سوختم از کینه ی دل «زین عبا »را
العفو!انا العبد انا المجرم، الغوث
بگشا به رخ بنده ی خود باب عطا را
بخشید ز تقصیر، جگربند رسولش
بگرفته به کف دامن شاه شهدا را
کای شاه!دگر زندگیم نیست سزاوار
بر خود نپسندم دگر این دار فنا را
بنمای مرا قاصد خود جانب جنت
تا در یَم خون افکنم این قدّ رسا را
چون خواست اجازت پی جان باختن از شه
بنمود غمین خاطر سلطان هُدی را
حاصل شده القصه مرادش ز پی رزم
بگرفت به کف تیغ و بر افراخت لوا را
آراست قد سرو پی رزم اعادی
زد نعره و غرید چو شیری به شکارا
آنگاه رجز خوان به سوی معرکه آمد
گفتا اُفُ!آن فرقه بی شرم و حیا را
آیا نه «حسین» است در این بادیه مهمان؟
کردید چرا منع ز وی آب و غذا را؟
هفتاد و دو تن لشکر و یک شاه ز یک سو
صد اَلف به یک جا ز چه گشتید صف آرا؟
کس غیر شما ها نپسندید به مهمان
ره بستن و دل سوختن و ظلم و جفا را
لعنت به شما باد! که دادید تسلط
بر آل کسا دسته ای از آل زنا را
خیاط ازل دوخت بر اندام من ای قوم!
با چرخ فدا کاری اسلام، قبا را
بشکست و فرو کوفت ابا تیغ شجاعت
دست و سر بسیاری از آن قوم دغا را
در معرکه غرق یم خون گشته و می خواست
خوشنودی شاهنشه فرخنده لقا را
هم مرکب او پی شد و هم زندگی اش طی
روحش شده زینت ده جنات عُلی را
فرمود«حسین»کای حر آزاد! خداوند
مفتوح کند بر تو در بیت صفا را
دارد «علی بن ولی»از«حرّ»دلاور
امید شفاعت به صف روز جزا را
منابع محفوظ