پای پنجره
پای هر پنجره ای منتظرت می مانم
و نمی لرزد از این وسوسه ها ایمانم
به می آلوده ترین لحظه ی خیّام ، قسم
که تویی جرعه ی مستانه ی هر فنجانم
بیت بیت غزل حافظ و مولانا را
هر کجا گوشه ی چشمی به تو شد، می خوانم
گر چه دورم زتو امّا تو به من نزدیکی
برج میلاد غزل های شب تهرانم
نکند - سیب ترینم -که ورق بر گردد
نکند - گندم ناخورده ! - شوی شیطانم
گر چه با فاصله در فاصله در فاصله ایم
ته این کوچه تو می مانی ومن می دانم
این همه سر به تماشای که بر می گردد؟
من فقط سر به تماشای تو می گردانم
مثل باغی که قرار است بخندد ، فردا
زیر خاکستری از حادثه ها پنهانم
باید از زلزله هایی که قرار است، نوشت
به جهنّم که شود پاره ی آجر نانم
می شود باز هوای دل من نیمایی
می رسد لحظه ی فوارگی عصیانم