نقش و کارکرد شعر
به مناسبت بیست و هفتم شهریور- روز ملی شعر و ادب
عباس حسن پور
در میان ملل گوناگون ،هنرهای مختلف و متفاوتی مورد پسند و اقبال واقع گشته و به برگ و بار نشست و یا بنا بر دلایلی به بوته فراموشی سپرده شده اند اما در میان همین ملت ها یک نوع هنری خاص به جهت شرایط محیط ، امکانات، حمایت ها ،جهان بینی ها و ایدئولوژی و...از بر جستگی خاصی برخوردار گشته و هنر غالب آن ملت و سرزمین تلقی می گردد.
از میان هنرهای هفت گانه ،بنا بر ملاحظات فرهنگی، اجتماعی ،سیاسی ایدئولوژیکی و انواع روان شناسی ها ،شعر به عنوان هنر برتر ایرانی عمر و عمقی شایان توجه دارد و هرگز با تورق تاریخ و تغیر ذائقه ی عصر و نسل ،مقبولیت خویش را از دست نداده است.
بیان چنین عبارتی به معنی نفی هنر شعر و سخنوری ملت های دیگر نیست زیرا شعر« سحر حلالی» است که همه ی ذوق های سلیم و احساسات پاک را به خویش می کشاند و مرز و میزان نمی شناسد هدف ما نشان دادن برجستگی یک نوع هنری در جغرافیایی خاص است مثل نمایشنامه نویسی در تمدن یونانی ،معماری در رم ، رسامی و پیکر تراشی در دوران رنسانس ، شعر درایران و....
این هنر برتر ورسانه ی فراگیر و چند رسالتی (در روزگار کمبود رسانه ها )فقط ابزار تفریح و سرگرمی و ابراز گاه احساسات شاعرانه نبوده است بلکه محمل اندیشه های عالمانه ، پاسدارفرهنگ ایران و ایرانی و حافظ زبان و وحددت ملی و بومی هم بود و به علت در دسترس بودن و نفوذ در لایه های اجتماعی ،کارکردهای گوناگونی چون آموزش علوم ،عرفان، دین و حکمت، فلسفه، اخلاق ،حماسه و اسطوره، روان شناسی و....را در خود منعکس کرده است.
در بررسی ادوار تاریخی ،شعر و ادب فارسی مسیر پر فراز و نشیبی را پیمودو قبض و بسط بسیار دیدنی و قابل تاملی را تجربه کرده است، شعر، گاه زمزمه و نجوا بود و گاه فریاد،گاه آیینه ای است مکدر و غبار اندود و گاه شفاف و انعکاس دهنده ی همه ی ابعاد زندگی ابنای عصر، گاه زمینی است و گاه آسمانی ،گاهی از سوی حاکمان وقت سیلی می خورد و گاه مورد تفقد و نوازش واقع می شود اما هیچ گاه از حرکت و پویه نمی ایستد و در میان غلیظ ترین گرد و غبارهای نا موافق اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و... سر راست می کند و... و دقیقا به همین دلایل است که باید آن را هنر برتر ایرانیان بر شمرد.
کدام ایرانی را می شناسید که از آموزه های شاعران ادب فارسی توشه ای نداشته باشد ؟چه کسی می تواند ادعا کند که هنر ،فرهنگ ، و زوایای پیدا و پنهان زندگی نیاکان ما در سروده های حماسی فردوسی ،عارفانه ها و قلندرانه های مولوی و حافظ و عاشقانه های سعدی و ترانه های پر از پیچ و تاب فلسفی خیام و انتقادات سیف فرغانی و عبید و سروده های وطنی شاعران شهیدی چون فرخی یزدی و اجتماعیات شاعران معاصر تبلور نیافته است ؟
به همین دلیل مطالعه ی عقبه ی فرهنگی واجتماعی وتاریخی این سرزمین،بدون درنظرگرفتن ملاحظات شاعران راستین(آنانی که دراثرگذرزمان ازصفحه ی تاریخ وجغرافیای ادبی محو نشده اندوتوانسته اندآثاری بدون تاریخ مصرف خلق نموده اند)وتورق دواوین آن ها که محصول همان لحظات ناب وآیینه تمام نمای فعل وانفعالات عرصه های فردی واجتماعی عصرشاعراست،قدری ناقص وناصواب به نظرمی رسد.ودرهمین راستاست که زنده یادجلال آل احمد،ادبیات رادیده بان تاریخ یک ملّت می داند ومی نویسد((ادبیات هرملّت تاریخ راستین آن ملّت است.))
درروزگارما،اگرچه به علت تکثّررسانه هاواختصاصی شدن حوزه ی علوم وهنرها،شعررسالت چند سویه ی خود راازدست داد وبه باوربرخی در حد یک صنعت صرف نزول کرده است اما فرهنگ و جامعه ی ایرانی هنوز این باور را نپذیرفته است .هنوز شعر می تواند آب زلالی باشد در گرمای تابستانی کویر و چتر و چراغی در شب های بارانی و بی ستارگی.
اگر چه در ادبیات جهان از ارسطو و افلاطون و در ادب فارسی از شمس قیس رازی گرفته تا کنون تعاریفی متعدد و گاه متفاوتی از شعر و انواع آن به یادگار مانده است اما باید اذعان کرد شعر مرغ زیرکی است که هرگز در قفس تعریف و معنی نمی گنجد و تازه همین تعاریف متعدد، گواه روشنی بر تعریف ناپذیری این وجه هنری است.
اشتراک نظرها در خاستگاه شعر از اشتراک در معنی و انواع آن بیشتر و جالب تر است پل الوار ،شاعر فرانسوی نخستین مصراع آن را هدیه خدایان می داند و بیش از او و با نگاهی رندانه، حافظ ،شعر را محصول دست دادن حال و شعف درون می داند و می سراید
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟
یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد
در روزگار ما هم مهدی اخوان ثالث ،شعر را محصول لحظات نابی می داند که در سایه پرتو شعور نبوت حاصل می گردد.
بی شک هدف اخوان از ارائه ی چنین تعریفی به لحاظ زمانی ،وقتی است که شاعر فرمان بنویس را دریافت می کند و شعر واقعی محصول همین لحظات ناب و کمیابی است که احساس، عاطفه، تخیل ، زبان و «فیض روح القدس»در ناکجایی به هم می رسند و آن زایمان درد ناکانه اما شیرین اتفاق می افتد.
رابطه شعر و شاعر رابطه ی والد و ولد است گاه شاد و گاهی شکننده ،گاه خردگرایانه و گاه رمانتیک ،گاه فریاد و گاهی زمزمه،گاهی تازیانه وشلاق و گاه لطیف و نوازشگر و دایه وار و....واین البته با نظریه «مرگ مولف»رولان بارت مغایرتی ندارد
یکی دیگر از کارکردهای غیر قابل انکار شعر فارسی، همراهی و هم رکابی با تحولات اجتماعی، و فکری و فلسفی ای است که در لحظه لحظه و جای جای این سرزمین و حتی وطن ادبی گذشته است ویکتور هوگو معتقد است «قاطع ترین نتیجه ی مستقیم یک انقلاب سیاسی ،یک انقلاب ادبی است».
خیزش و ظهور شاعران حماسه سرا در ظرف زمانی مخصوص از خطه ی خراسان (اسدی ،دقیقی و فردوسی بزرگ)و هم چنین ظهور شاعران اجتماعی و سیاسی عصر مشروطه و سرایش شعر های ،انقلابی و ایدئولوژیک در جریان و بعد از انقلاب اسلامی معلول همین جریان های اجتماعی است.
در شعر و ادب راستین و متعهد ایرانی ،نفی و اثبات و ستایش و نکوهش دوروی یک سکه است . نفی خود کامگی ،فساد، طغیان علیه گردن کشان ،نکوهش ناراستی و دنیا زدگی و.....و ستایش اخلاقیات،جوانمردی و عدل و انصاف ، کراملات انسانی ،خرد گرایی،صلح و راستی و روشنایی و....
نکته ی مهم دیگری که در شعر و ادب فارسی موجود است و متاسفانه به عنوان یک پروژه ی قابل عملیاتی شدن و مفید ،مغفول مانده،بعد درمانگری شعر و ادب است ،همان چیزی که در روانکاوی « شعر درمانی» نامیده می شود.
شاعران با بکار گیری قوا ی خرد و خیال به تسکین درد ازلی –ابدی عشق و نوستالوژی بشر پرداخته و تسکین دهنده ی آلامی گشته اند که احیانا تشخیص و داروی آن در هیچ درمانگاهی یافت نمی شود.
شعر درمانی به عنوان یک رشته ی موثر درمانی در روانکاوی ،شاید عمری طولانی نداشته باشد اما سابقه ی حضور چنین تفکری به هزاره های دور بر می گردد ،به عنوان مثال یکی از قدیمی ترین اشعار قاره اروپا شعری است که به « آپالو » ،الهه ی شعر و طب تقدیم شده است .
آنجاکه شعردرست سروده،خوانده ودرک ودریافت شود،وباخون مخاطب درآمیزدحتی اگربیت یامصراعی باشد،دم مسیحایی است وکارکرداعجازگونه ای دارد.
بارهادیده وشنیده شدکه گاه بیتی انسان راگرم می کند،می خنداند،شوک می دهد،غبارغلیظ کدورت رامی زداید،شخص رابرعلیه خودش می شوراند،دستش رامی گیرد،اورابه اول جاده می آورد وراه رانشانش می دهد.مگرازیک چیز،شخص یاشی درمانگرغیرازموارد مذکورچه انتظاری می رود؟
مهم ترین دلیل درمانگرانه ی شعراین است که اولاًارتباطی است کلامی،مؤدبانه وهمراه بااحساسات پاک انسانی که مؤثروماندگارخواهدبود ،ثانیاً مخاطبی که درمان جواست،مستقیماًخودرامصداق امر و نهی و چاره گزینی شاعرنمی داندکه این حرف هارابانظرخاصی ومخصوص اوبرزبان می آورد، ودلیل سوم این که به علت غیبت شاعردرمسیرصحنه ی درمانگری،غرض ومرضی به ذهن متبادرنمی شود. ومقاومتی درپذیرش وجودندارد.
به دو مثال زیر توجه کنید:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زین جهت دنیا کبودت می نمود
این بیت« مولانا» درمانگر بسیاری ازبیماری های روحی وروانی است،بیتی است،زمان ومکان ومصداق ناپذیرامادرهمه جاوبرای هرکسی که مبتلاست می تواند،راهی رانشان دهد،دربیت هم به جهت رعایت ادب وهم ناپیدایی مصداق وبی غرضی شاعر،یک رشته ی نامرئی پذیرش وجوددارد.
ویا این قطعه از سعدی شیرازی
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که می خوانند ملاحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی
در بیت بالا با یک مثال عینی و ابژه،روش امرار معاش با اقتصاد کلام ،موزون ،قابل درک و ...بیان شده است و بی شک پتانسیلی بیش از یک عبارت منثور و آمرانه و انتزاعی دارد و هزاران نمونه ومثال روشن تر دیگر که در دواوین شاعران مندرج است که متاسفانه نه در دانشگاه و نه در محافل علمی به این وجه شعر پرداخته نمی شود.
معتقدم برای تاثیر بیشر و بهره گیری از انرژی درمانی آثار ادبی باید معنا گرایی در اولویت باز خوانی متون نظم ونثر قرار گیرد و یا در مراکز آموزشی و دانشگاه ،به موازات بررسی های سبکی، واژه شناسی ،آرایه های ادبی، نکات دستوری و....بعد معنایی مورد توجه بیشتری واقع گردد زیرا که بعد درمانی یک اثر باکاوش و دریافت معنایی آن امکان پذیر خواهد بود
باگرامی داشت روزشعروادب فارسی،به روان همه ی شاعران وادیبانی که درگذرگاه تاریک تاریخ ،چراغی ازحس وعشق ودانایی ودرمانگری برافروخته اند،درودمی فرستیم.امیداست بخش های مغفول مانده ی شعروادب فارسی مثل((شعردرمانی))باجدّیّت واهتمام آکادمیکی بازخوانی وتعریف واستفاده شود.
تلاجن نام درختچه ای است و در نواحی کوهستانی شمال هم می روید