اميركبير

                                 خورشید منظومه ی آبادانی ایران

            قابل توجه بعضی ها:این مقاله با عنوان امیر کبیر مصلح خردمند در ۱۵/۱۰/۱۳۸۷ در

روز نامه ی اطلاعات چاپ شد. 

         امیر کبیر ستاره ی تابناکی بود که بعد ازسال ها انتظار، در شب سياه و طولاني عهد قجري در   آسمان ايران زمين پدیدار گشت. و در دوران كوتاه صدارتش (3 سال و يك ماه و 27 روز)  تمام توانش را جهت توسعه و آباداني وطن به كار بست و در بيستم دي‌ماه 1230(ه.ش) هم چون حسنک وزير، مظلومانه و تنها، با تيغ تيز توطئه به شهادت رسيد و حسرت عدم حضورش را براي هميشه در سويداي تاريخ ايران زمين منقّش ساخت.

            اميركبير زماني به صدارت رسيد و برای نخستین بار فعل"خواستن و توانستن"را عمیقانه ودر ابعاد وسیع عملیاتی ساخت كه جامعه‌ي ايران به لحاظ بي‌قانوني، هرج ومرج وفساداداری در جميع جهات به جنگلی ماننده بود و اشراف‌زادگان و درباريان قاجار غرق در اقيانوس جهالت و بي‌كفايتي  و مست و مخمور از پياله‌هاي پياپي بودند و استعمار وايادي آنها مشغول چپاول اين ملت و مرز و بوم وبدنه ی جامعه در منتهای مذلت ومسکنت جسم می فرسودند و جان به شوره می نشاندند درست نقطه ی مقابل، اورپائيان  تمام همّت خود را در جهت توليد و ترقّي و رقابت به كار بسته و از صنايع داخلي و توليدكنندگان حمايت مي‌كردند و در توسعه ی همه جانبه ی خویش بر شانه ی غولانی چون   نیچه، اديسون، ولتر، هگل، كانت و …  تکیه زده و مجال را براي روشنفكران و نخبگان آماده كرده بودند،در ايران روزگار اميركبير چنان که در مکتوباتش مندرج است،حتي يك نفر ايراني امين كه به زبان فرانسوي، انگليسي يا روسي تسلّط داشته باشد و بتواند حداقل در مواضع دیپلماتيك، صادرات و واردات و غيره حرف ملّت خويش را برساند و از دسيسه‌هاي استعمار پرده بردارد، وجود نداشت.

     در چنين فضايي كه همه‌ي چرخ‌هاي توليد و توسعه پنجر بود و بازار سرسپردگان و رمالان و فال‌نويسان داغ‌داغ، اميركبير وارد عرصه شد؛ با ياران امين و هم‌فكري به عدد كمتر از ياران غار.

             آن چه از اقارير مورخان و عناصر فعال داخلي و خارجي در عصر ناصري و بعدازآن برمي‌آيد اميركبير در هوش، نستوهی، اقتدار، كارداني، وطن‌پرستي، تديّن ،تدبير ،اعتقاد به تعالي ايران و ايراني،خلع يد استعمار و طرح تئوري‌هاي مترقيانه‌ي توسعه‌ي پايدار يگانه‌ي روگاز خويش بود. مثلاً كلنل شيل، وزير مختار انگليس زمان ناصرالدين شاه در طهارت نفس امیر مي‌نويسد: «پول‌پرستي كه خوي ايرانيان است در وجود امير بي‌اثر است و به عشوه و رشوه‌ي كسي فريفته نمي‌شود. »(عباس رمضانی،ص137)

            و يا رابرت واتسون، منشي سفارت انگليس و نويسنده‌ي‌ كتاب «تاريخ ايران از آغاز قرن نوزدهم تا 1858» مي‌نويسد: «اگر ميرزا تقي‌خان مي‌ماند و انديشه‌هاي خود را به انجام مي‌رساند، بدون ترديد در زمره‌ي كساني شمرده مي‌شد كه به عقيده‌ي برخي از سوي خدا به رسالت تاريخي برگزيده گشته‌اند.»(علی رضاقلی،ص 113)

ویلیامز، نماینده ی انگلیس درباره ی صلابت ونفوذناپذیری امیرمی نویسد:سعی من وکوشش نماینده ی روسیه وتلاش مسترک همه ی ماباطل است. کسی نمی تواندمیرزاتقی خان راازتصمیمش بازدارد.(پناهی سمنانی، ص301)

            دامنه و عمق اقدامات اميركبير چنان بود كه بايد آن را انقلاب ناميد نه اصلاح . او با اراده‌اي خم نشونده كه مخصوص نوابغ و منجيان تاريخ و ملّت است حركت بنيادينی را از شش جهت براي تغيير و توسعه‌ي ساختارهاي فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، بهداشتي، ديپلماسي و ... آغاز كرد.

              قطار اصلاحات امیر کبیر با چند صد واگن و به منظور توسعه ی همه جانبه به راه افتاد  و در اين مسير پر از چاه و چاله‌اي كه به دست استعمار و سفلگان و معاندان داخلي حفر مي‌شد، هم بر جهل مردم و غرور كاذب حاكمانشان گريست، هم فرياد برآورد، هم دخالت، هدايت و نظارت كرد و در پايان جانش را در پاي پرچم بلند و برافراشته‌ي انديشه‌هاي مترقيانه‌اش اهدا كرد.

         ميرزاتقي‌خان كه الحق اميركبير زيبنده‌ي نام اوست از اعماق وجود، پاشنه‌هاي آشیل اين مملكت را شناخت و مردانه براي انقراض نهادهاي قبيله‌اي،شبان رمگي و حكيم فانوسي كه قرن‌ها در خون و جان جامعه ريشه دوانده بود، كمر همّت بست. او خواست علم و عمل و عقلانيّت را در جميع جهاتش حاكم سازد، اما دريغ كه بر شاخ نشستگان، بن را بريده و دوباره كشور را به قهقهراي فرهنگي و دالان‌هاي هزارتوي توسعه نيافتگي و امتيازدهي كشاندندو سفلگانی چون آقا خان نوری ها را به صدارت نشاندند.

         شعار اميركبير «حضور افراد قابل و عاقل» بر سركارها بود. و صد البته كه روزگار  اميركبير، روزگار قحط ‌الرجالي امين و آگاه و دشمن‌شناس هم بود.

          حذف مناصب بدون كار، حذف و مبارزه‌ي عملي با القاب و عناوين، حفظ و احياي آثار باستاني، توسعه‌ي صنعت، تنظيم امور مالياتي، تأمين حقوق اقليت‌هاي مذهبي، مبارزه‌ي جدّي با رشوه و ارتشا، استخراج معادن، ساخت كارخانه‌هاي شكرريزي، قندسازي، نخ‌ريسي، حريربافي، چلواربافي، كاغذسازي، چینی سازی،بلورسازي، تأسيس بيمارستان، هدايت و حمايت مشاغل توليدی، جمع‌آوري گدايان ، تأسيس دارالفنون به عنوان نخستين مدرسه‌ي جديد در ايران، راه‌اندازي روزنامه‌ي وقايع اتّفاقيه  ، قطع حقوق مفت خوران ، ایجاد پست خانه ، ايجاد عدالت‌خانه ، ساخت كارخانه‌ي مهمات‌سازي، تقويت و سامان‌دهي ارتش، ايجاد نيروي دريايي، تأمين خدمات شهري و مدني، چاپ كتاب و از همه مهم‌تر ايجاد روحيه‌ي كار و احياي غرور ملي و استقلال‌خواهي و محوريت قانون از جمله ی اقدامات او بود .

          عامل استعمار كه با چشم‌ باز اقدامات اميركبير را زير نظر داشت در سودمندي اين عملكردها در صورت نهادينه شدن آن مي‌نويسد: «ميرزاتقي‌خان بر آن شد كه نيك بختي مادّي مردم را فراهم كند و تمايلات نكوهيده ‌ي آنان را مهار سازد. اين وزير هدفي از آن هم عالي‌تر داشت هر آينه تدابيرش استمرار مي‌يافت در اخلاق و كردار ايرانيان تغييري اساسي و ريشه‌دار  پدید مي‌آمد.»(محمود حکیمی،ص240)

          اميركبير به فراست دريافت كه يكي از مهم‌ترين مجاري و معابر توسعه‌ي جامعه، اعتلاي فرهنگي و محوريت قانون است و الّا توسعه‌ي تكنولوژيكي صرف، باعث توسعه‌ي پايدار نمي‌شود، به همين دليل به عنوان پيش‌نياز توسعه‌ي همه جانبه، به توسعه‌ي فرهنگي و آگاه‌سازي همه‌ي افراد جامعه مي‌انديشيد. چاپ كتاب، راه‌اندازي روزنامه‌ي وقايع اتفاقيّه و تأسيس دارالفنون ريشه در همين اقدامات بنيادين فرهنگي اميركبير دارد.

          وسواس امير در انتخاب افراد قابل و عاقل به حدّي بود كه در مورد گردانندگان مدرسه‌ي دارالفنون به شاه مي‌نويسد: «در امر مدرسه دقّت زياد لازم است، آدم خيلي معقول و متشخص مي‌خواهد كه سررشته از هر چيز فرهنگي و ايراني داشته باشد.»(علی رضاقلی،ص116 )

         اميركبير براي ارتقاي آگاهي رجال از تحولات اجتماعي ايران و جهان مقرر كرده بود كه« هر كس 200 تومان در سال حقوق ديواني دارد به دوتومان مشترك روزنامه شود و همه‌ي رجال و كدخدايان را ثبت نام كرده بود. تا از اين طريق بر سطح آگاهي‌هاي خود بيفزايند.»(علی رضاقلی،صص128و129)

      در كار اميركبير استثنايي وجود نداشت، شاه و گدا در پروژه‌ي اصلاحات و اقدامات عدل‌گرايانه‌اش يكسان بودند، «او با عمل بي‌پرواي خود در كم كردن حقوق و مواجب افراد، همه را دشمن خود ساخته است.»(محمود حکیمی،به نقل از وزیر مختار انگلیس،ص169)

       براي نمونه حقوق بالاترين مقام حكومتي يعني ناصرالدين‌شاه را به دو هزار تومان تقليل داد و اين در حالي است كه حقوق پدرش(محمد شاه) 60 هزار تومان بود.(علی رضا قلی،ص 132) هم چنين اميركبير به مفت‌خوري‌هاي حاج ميرزاآقاسي كه سالي 600 هزارتومان از خزانه‌ي ممكلت را به قوم خويش اختصاص داده بود، پايان داد.

     اميركبير در قبال آن همه خدمات توان‌فرسا، براي خود سهمي تعيين نكرده بود و به تعبير رابرت واتسون «نصيب خود را همان وظيفه مقدّس مي‌دانست و …»(محمود حکیمی،ص 239) اين در حالي است كه پس از قتل او، آقاخان‌نوري كه با تزوير و ناجوانمردي بر صندلي صدارت تكيه زده بود. حقوق سالانه‌ي چهل و دو هزارتوماني دريافت مي‌كرد.

       ضريب امنيت شغلي، اجتماعي و مدني در اثر سياست‌هاي امير بالا رفته ، و در روزگار صدارتش نهادينه گشته بود.و آرامشي در جامعه پديدار ساخت. در سلامت و ضريب بالاي امنيت روزگار صدراتش، مورخين جمله‌ي معروفي دارند و آن ،اين كه «در زمان اميركبير هيچ آفريده‌اي را قدرت بي‌اندامي نبود»(علی رضاقلی،ص137) جواب اميركبير به حاكم لرستان كه مي‌گفت: «من مي‌خواهم مملكتي كه من صدراعظمش هستم آن قدر امن و امان باشد كه گرگي وجود نداشته باشد»(محمود حکیمی،ص97) مبيّن وجود همين نظم و امنيت و يا حداقل آرزوي اوبود.

در حالي كه در روزگار حاج ميرزاآقاسي، مردم از دست گاوميش حاج ميرزا به ستوه آمده بودند و كسي را ياراي اعتراض نبود.(علی رضاقلی،ص137)

     رفتارمنفعلانه ی همین میرزاآقاسی درسیاست خارجی نفرت انگیزتراست.به عنوان نمونه"درسال 1263سگی ازکنسول انگلیس گم شدونفوذوقدرت انگلیس به قدری زیادبودکه حاکم تبریزمحمّدخان بیگلربیگی چندنفرازمسلمانان تبریزرابه اتّهام دست داشتن درربودن سگ کنسول بازداشت کردوبه زندان انداخت و..."(هاشمی رفسنجانی ص37)

       دارالفنون كه نخستين مدرسه‌ي جديد در ايران بود. نقطه‌ي عطفي در تاريخ تحولات و رشد و توسعه‌ي ايران است به طوري كه بعدها، تحصيل‌كردگان همين مدرسه سر رشته امور در علوم مختلف را به دست گرفتند. در فرهنگ معين در مورد اين مدرسه آمده است. «دارالفنون مدرسه‌اي كه در تهران به اهتمام ميرزاتقي‌خان اميركبير در خيابان ناصرخسرو داير گرديد ساختمان مدرسه چند سال طول كشيد و عاقبت در سال 1268 ه.ق موجبات افتتاح آن فراهم شد ولي در آن زمان ميرزاتقي‌خان در فين كاشان به حال تبعيد مي‌زيست. در اين مدرسه كه دانشگاهي كوچك بود ، زبان و ادبيّات فرانسه، طب، علوم‌طبيعي، مهندسي، رياضي، موسيقي و فنون نظامي تدريس مي‌شد و …»

      بي‌ترديد اميركبير در ميان سلسله جبال صدارت بيشگان ايران تا انقلاب اسلامي همانند دماوند است، استوار، نستوه، با ويژگي‌هاي منحصر به فرد و غيرقابل رقابت، هم در حوزه‌ي تئوريك و نظر و هم در پراتيك و عمل و هم وسعت اقدامات .

    اگر دست‌هاي پليد رقباي نادان ، غرور و حماقت مهدعليا ، پستي و مستي و جوانی ناصرالدين‌شاه ، تحريك و سنگ‌اندازي استعمار انگليس و روس و كوتاه فكري و جهل عمومي نبود، و رگ دستاني كه خشت برخشت مي‌نهاد و قصر ترقّي ايران را بالا مي برد و قلعه‌هايي مي‌ساخت كه هجمه‌ي اقتصادي، سياسي،فرهنگي و نظامي هيچ دشمني كارگر نشود، قطع نمي‌شد، امروز شاهد ايرانی آبادان‌تر با نهادهاي مدنی مترقي‌تري بوديم و  ...

      نخبه‌كشي اگرچه رسم ديرين حاكمان و شاهان نالايق بود اما در مورد اميركبير ناجوانمردانه‌ بود و نابهنگام.چرا كه نه پيمانه‌ي عمرش لبريز شد و نه روزگار صدارتش به پايان رسيد و نه لذّت تام و تمام اقدامات خويش را، آن گونه كه در سر مي‌پروراند، چشيده بود. مي‌گويند اميركبير پس از مشاهده‌ي فرمان قتل خويش گفت: «همين قدر بدان كه اين پادشاه نادان مملكت ايران را از دست خواهد داد»(یاد ایام،ص373)

       شيوه‌ي كشتن امير و قطع رگ دست او دو پيام مهمّ وعبرت آموز دارد.  نخست اين كه دست‌هايي كه براي به زانو درآوردن استعمار به كار مي‌افتد و بنيان آباداني كشوري را مي‌گذارد ودر گذرگاه شبي ديجور، چراغي بر مي‌افروزد  و بت بد خواهان را مي‌شكند وبر خرافات خط بطلان می کشد ونقشه ی توسعه را ترسیم می کند و پنجره های دانایی و بیداری ملتی را می گشاید، مطلوب استعمار نيست. و دیگراین که نشانی است از مردم و حاكميت نمك‌نشاس .

        بعدازقتل امیرکبیرکه خود مایه ی حسرت واندوهی ابدی است،دوباره جامعه ی ایرانی درجمیع جهات،درشیب تندسقوط وعقب گرد قرارمی گیرد.عملکرد وجدان خواب زده وسکوت شکننده ی توده مردم ونخبگان بعد ازقتل امیر تأمّل برانگیزاست.این بی تفاوتی به اندازه ای است که انگاردردوره ی صدارت امیرکبیرهیچ حرکت روبه جلویی اتّفاق نیفتادوکسی طعم خوش اصلاحات امیرکبیر رانچشیده است وشعله های آتش انتقام امیرآن گونه که می بایست،شعله ورنشد.ناصرالدین شاه وصدارت پیشگان روزگارش طبق برنامه ی ازپیش تعیین شده ی استعمارودست پخت نابخردانه ی خود به حیات ننگینشان ادامه دادند وتازه این که برخی ازمورخان سرسپرده وکارچاق کن درباری مثل محمّدتقی سپهر،مولف ناسخ التواریخ ورضاقلی هدایت نویسنده ی روضه الصفا مرگ امیر کبیررابه علت بیماری شکم وپاودراثراندوه ازدست دادن مقام ثبت کرده اند.(علی ثقفی ص77)

        ودیگراین که آن سراشیبی سقوط لحظه به لحظه تندتر شد امنیت اجتماعی ومدنی به مخاطره افتاد.دوباره هرج ومرج ،شرارت،چپاول ووطن فروشی ورشوه خواری وباندبازی وفساد که درروزگارامیرطومارشان پیچیده شده بود،چون آتش زیرخاکسترنمایان شد ، خودشاه وآقاخان نوری،این مرد بی اراده،دست نشانده وحیله گر، به رشوه وارتشا روی آوردند.

      همین که شاه ازنقوزامیرنظام رهایی یافت،گروهی ازاطرافیان بی هنرخود راکه امیر بیرونشان کرده بود،به دربار بازگرداندوشروع کردبه دست خط صادرکردن وانعام دادن وبرقرارکردن مستمرّی یعنی درست مثل زمانی که تازه شاه شده بود(پناهی سمنانی به نقل از وزیر مختار انگلیس ،ص314)

       میرزا آقاخان هم مقام وزارت نظام را به برادرش میرزافضل الله سپردکه به ستمگری ودزدی شهرت داردوآدم ناکس وفرومایه ای بود(همان،ص 314.

         بعدازقتل امیردولت های روسیه وانگلیس ونمایندگان آن هاعلی رغم این که درظاهرابرازهمدردی نموده اما انگاربه آرزوی خود که همانا برداشتن سدّنفوذناپذیری به نام امیرکبیربودنائل شدند.دوباره مملکت محل گربه رقصانی وچپاول آن ها شد. جدایی کامل افغانستان (قندهاروهرات) باموافقت آقاخان وامضای ناصرالدین شاه به تصرف درآوردن خوارزم وبخاراوسمرقندتوسط روس ها،بستن معاهدات ننگین چون رویتر(واگذاری راه آهن ایران به مدّت 70 سال واعطای امتیازانحصاری توتون وتنباکو به مدت 50سال وبستن قرارداداعطای تلگراف وپست وتلفن بادولت استعمارگرانگلیس ازجمله فجایعی است که بلافاصله پس از قتل امیر کبیراتّفاق افتادکه دقیقا ریشه دربی کفایتی سیاسی ،اخلاقی ودیپلماتیک حاکمان وگردانندگان  جامعه ی ایران آن روزداشت.

منابع:

1-امیرکبیریاقهرمان مبارزه با استعمار،هاشمی رفسنجانی،انتشارات فراهانی چاپ اول 1346

2- فريدون آدميت، اميركبير و ايران، انتشارات خوارزمي، چاپ هشتم، 1378

3- فرهنگ معين، دكترمحمدمعين، جلد 5، انتشارات اميركبير، چاپ يازدهم، 1376

4- ياد ايام، شماره 1، شوراي سياست‌گذاري ائمه جمعه، چاپ اول، 1375

5- جامعه‌شناسي نخبه‌كشي، علي رضاقلي، نشر ني، چاپ سوم، 1377

6- داستان‌هايي از زندگاني اميركبير، محمود حكيمي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ بيست و پنجم، 1367

7- اميركبير، عباس رمضاني، انتشارات ترفند، چاپ پنجم، 1387

8-امیرکبیر ،تجلّی افتخارات ملّی،پناهی سمنانی،انتشارات کتاب نمونه ،چاپ اول ،1374

9-قربانی توطئه ها،علی ثقفی،انتشارات حاد،چاپ اول ،1373    

۱۰-میرزاتقی خان امیرکبیر ،مریم نژاداکبری،نشرپارسه ،چاپ دوم،1388