دستان غمناکم به دامان تو خورشید!
جز تو کسی تاریکی ما را نفهمید
پل های ویرانیم و در آبادی قرن
از آستین همتی دستی نجنبید
تا چند باید بر صلیب درد ماندن؟
می پوشد این دل کی لباس تازه ی عید
رد هزاران داغ بی درمان جان را
در پهنه ی پیشانی ما می توان دید
باسنگتان سیمرغ اقبالی نماندست
شد خانه هامان گوشه ی تاریک تبعید
آسیمه سر راه درازی را دویدم
از واژه های خسته ی شعرم بپرسید
طاعون تنهایی تمام طول این قرن
طوفان شد و طومارمان را در نوردید
شاید هبوط دیگری در پیش داریم
گویی کسی این جا دوباره سیب را چید
اهریمن تزویر با حس ملیحی
سر شانه ی ضحاکیان را باز بوسید
دشتی که خیزش گاه ایمان بود و ققنوس
شد دره ی کفر و کلاغ و ترس و تردید
ای کاش می شد در خیابان های این شهر
صبح و بهار و خنده و آیینه. بارید
+ نوشته شده در پنجشنبه دهم اسفند ۱۳۹۶ ساعت 14:7 توسط shivan_noori
|
تلاجن نام درختچه ای است و در نواحی کوهستانی شمال هم می روید