پدیدارشناسی آیین‌های نوروزی

با تبریک عید نوروز و آرزوی روز ها  و روزگاران خوش برای همه ی خوانندگان عزیز

چکیده :

   جشن نوروز از جمله‌ی جشن‌های کهن و سابقه مندی است که درگذر زمان و فراز و فرود اجتماعی و فرهنگی و نیز آمد و شد سلسله و حکومت‌ها، طراوت و تازگی خود را حفظ کرد و همه‌ساله در آغاز رستاخیز طبیعت در جای‌جای ایران و برخی از کشورهایی که متأثّر از فرهنگ ایران و ایرانیست، بر پا می­گردد.

   درباره­ ی فلسفه و پدیدارشناسی آیین‌های نوروزی و گره­ خوردگی آن با اسطوره‌های ملّی و مسائل تاریخی، دینی و مذهبی، اقوال و مستندات متعدد و گاه متضادی از گذشته‌های دور به یادگار مانده است که هریک در جای خود قابل تأمّل و بررسی است.

   آیین­ های نوروزی با توجّه به پراکندگی جغرافیایی، عمق تاریخی، اقوام متعدد و هنجارهای اجتماعیشان، متنوّع و گونه ­گون است. به عبارت دیگر علاوه بر آیین‌های مشترک عید نوروز میان اقوام و اقالیم مختلف، سنت‌ها و آیین‌های ویژه‌ای وجود دارد که در دیگر مناطق کشور کمتر دیده، شنیده و اجرا می‌شوند و یا به اشکال دیگر برپا می‌گردند، یا رنگ عوض کرده، فراموش ‌شده‌اند.

   این مقاله با استناد به منابع متعدد تاریخی و اساطیری با هدف پیشینه ­یابی و پدیدارشناسی آیین‌های مهم و عمومی نوروز، نظیر خانه­ تکانی، کشت سبزه، هفت سین، دید و بازدید، عیدانه، تاب بستن، سیزده به در و... نگاشته شده است.

واژه ­های کلیدی : نوروز، آیین‌های نوروزی، پدیدار شناسی آیین­ ها.

   لفظ نوروز ازجمله واژگانی است که معماری و مهندسی ویژه­ای در ساختمانش به‌ کار رفته است. این زیبایی با استخراج و برابر نهادن تضادهایشان، زیباتر می‌شود.نو در مقابل کهنه، نور در برابر ظلمت و روز در مقابل شب. ریشه­ ی بیشتر مناقشات و تنازعات جهان تاریخ و اسطوره در همین عناصر و عناصری از همین دست قرار دارد.

   نوروز، سنتی است که هرساله با دستی پُر می ­آید با سیب لبخند، شکوفه، شادمانی و شدن. هر چه هست دعوت به حرکت، پاکیزگی، مهربانی و... است. یکی از هزاران کارکرد و نتیجه‌ی برپایی این جشن دیرنده و فرخنده ایجاد وحدت ملّی در بین اقوامی متفاوت با زبان­ها، لهجه­ ها، گویش­ ها و آداب ‌و رسوم مختلف و متعدّد است. در نوروز افکار، رفتار و اعمال با جاذبه­ای نامریی تقریباً همسان و همسو می ­شود. بدون این‌که حتی بخشنامه ­ای صادر شود. این افعال و افکار از چشمه‌های ذوق و سلیقه و وفاداری به سنت ارجمند و ستایش برانگیز ایران و ایرانی می­جوشد.

   در نوروز همبستگی خانوادگی، قومی، قبیله­ ای و ملّی با درهم شکستن مرز مکانی و تعصبات دیگر، همسو می ­شود و بر روی ریلی واحد حرکت می­ نماید. از منظری دیگر این هماهنگی و همسویی، موجب از بین رفتن و برچیدن اختلافات سیاسی، طبقاتی، قومی و... می­ شود و می ­تواند پاسخی باشد به حیرت «ژوزف گوبینو»، مستشرق فرانسوی، که نوشت « من هرگز نتوانستم رمز بقا­ی کهن ایرانیان را با وجود هزاران رویداد هولناک ویرانگر تاریخی که بر آنان گذشته و هرکدام به ‌تنهایی برای نابودی سرزمینی کافی است، کشف کنم».(آخته،129:1386).

   واژه­ ی نوروز از چند جهت بر ذهن و ضمیر انسان در گذرگاه تاریخ و اسطوره خوش نشسته است. از یک‌طرف ذهن را بر کهنگی، تیرگی و کرختی زمستانی می ­شوراند. از طرفی دیگر آغاز و فرجام بسیاری از حوادث خوش و مبارک دینی و مذهبی و نیز تاریخی و اساطیری را به نوروز نسبت داده ­اند. چراکه در پس هریک از این رویدادها سیر زندگی و تاریخ متحوّل شده است.

الف : حوادث دینی و مذهبی :

   بی‌شک هر حادثه و اتفاق بنیادین، فردایی متفاوت را برای فرد و جامعه در پی دارد و روزی نو را نوید می­دهد. پس زمان زایش و خلق هریک از این حوادث که به تغییر ذائقه­ ی فرهنگی، اجتماعی و روحی و روانی فرد و جامعه منجر می­ شود فی‌نفسه، نوروز است و روزی نو. در روایتی از امام صادق(ع) در «بحارالانوار» آمده است که آن امام به «معلی بن خنیس» فرمودند: «ای معلی نَوَروز روزی است که خداوند در آن از بندگان خویش پیمان گرفت که جز او را عبادت و پرستش نکنند و به او شرک نورزند و به فرستادگان و پیامبرانش و نیز ائمه­ی هدی ایمان بیاورند. نوروز اولین روزی است که خورشید در آن طلوع کرد و باد در آن وزیدن گرفت و در آن روز درخشندگی زمین خلق شد. نوروز، روزی است که کشتی نوح به کوه «جودی» کناره گرفت، در این روز هم چنان افرادی که از خانه­ های خود خارج‌شده و به آزمایش الهی از دنیا رفتند، مجدداً به دنیا بازگشتند (منظور اصحاب کهف می‌باشد). در این روز است که جبرئیل بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد. درست در همین روز است که پیامبر اسلام (ص)، حضرت علی (ع) را بر شانه‌های خود گذاشت تا وی بت­های قریش را از بیت‌الحرام پایین کشید و آن‌ها را درهم شکست. نوروز، روزی است که پیامبر (ص) به اصحابش دستور داد تا در مورد خلافت و ولایت مؤمنان با حضرت علی (ع) بیعت کنند. نوروز، روزی است که برای حضرت علی (ع) بیعت مجدد گرفته شد و نوروز همان روزی است که حضرت قائم (عج) بر دجّال پیروز شود و او را در کنار کوفه بر دار کشند و هیچ نوروزی نیست که ما در آن متوقّع گشایش و فرجی نباشیم؛ زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست که ایرانیان آن را گرامی داشته ولی شما (عرب) آن را ضایع نمودید».(دشتی، 46:1386).

ب : حوادث اساطیری و تاریخی :

   اغلب پژوهندگان بنا بر همان فرضیه که هر اتّفاق مبارک روند نوینی را درجامعه رقم خواهد زد، آغاز و انجام بسیاری از حوادث ملّی و اساطیری را به نوروز نسبت داده­ا ند. «روز­ی که کیومرث نخستین انسان و هوشنگ پدیدآورنده‌ی آتش متولد شدند، جمشید به زمین نوزایی و جوانی بخشید و سمبل­ های تیره‌بختی و نامردمی مانند ضحاک کشته شدند،کیخسرو، افراسیاب تورانی را مغلوب کرد و به بهشت وارد شد. فریدون پس از کامیابی بر ضحاک جهان را میان فرزندانش ایرج و سلم و تور تقسیم کرد. تعیین مرز همیشگی ایران با توران به‌وسیله‌ی آرش کمانگیر همه در عید نوروز اتفاق افتاده است».(آخته، 63:1386 ).

   با نگاهی به منابع متعدد، آفرینش انسان و جهان، تولد حضرت علی(ع)، روز بیرون کشیدن یوسف از چاه، روز تولد حضرت عیسی، هنگام هبوط آدم، پیدا شدن انگشتر سلیمان بن داوود، تولّد زرتشت، به شاهی رسیدن جمشید و غلبه­ی او بر اهریمن، کشف آتش، کشف نیشکر و ... در نوروز اتّفاق افتاده است.

   انتساب این‌گونه حوادث در نوروز، باعث تجلی باورها، آیین­ها و گاه خرافاتی شد که به اقتضای بن‌مایه‌های فرهنگی و میزان باورداشت آن در جوامع مختلف، متفاوت است. امّا آنچه در ادامه خواهید خواند، فلسفه ­ی اقوال و مستنداتی است پیرامون پاره­ای از آیین­های نوروزی که اندیشمندانی چون ابوریحان بیرونی، محمد جریر تبری، خیّام نیشابوری و فردوسی بزرگ به آن پرداخته و درباره­ ی آن چیزها نوشته ­اند.

   برخی عید نوروز و نکوداشت روزهای آغازین سال را جشن تولّد انسان و سپاس از دادار بی­ همتا می­دانند. «خداوند جان و خرد جهان را در شش هنگام یا شش چَهره (گاهنبار) آفرید. به ‌این‌ترتیب که نخست آسمان، سپس آب، زمین، گیاهان، جانوران و در پایان چهره‌ی ششم که پنج روز آخر سال است انسان آفریده شد و با پیدایش انسان، تکامل آفرینش به مرحله­ای تازه رسید. چون با آفریده شدن انسان، مرحله­ی تازه­ای در جهان هستی آغاز گردیده بود، او م ی­بایست تولّد خود را به شادی جشن بگیرد و برای سپاس­گزاری از آفرینش به نیایش آفریدگار خود بپردازد و بدین گونه بود که جشن نوروز با پیوند یافتن به باور­های دینی ایرانیان تبلوری دیگر گرفت و جاودانه ماندگار شد».(نیکنام، 21:1390).

  « هرودت»، مورخ یونانی، با توجّه به رفتارشناسی ایرانیان همین نظریه را تأیید می­ کند و بر آن است که جشن نوروز جشنی برای تولّد آدمی و ستایش پروردگار است.«پارس­ها عادت دارند که روز تولد خود را جشن بگیرند در آن روز آن‌ها مجالس مهمانی برگزار می­ کنند و جشن و شادی می­ نمایند و این را رسمی شایع می­دانند که باید برگزار شود در آن روز حق خود می­ دانند که جامه­ هایی نو بپوشند و خوراکی‌های خوب و متنوّع تهیه کنند به‌طوری‌که با دیگر روزها تفاوت داشته باشد»(همان، 39).

  در اکثر روایات و منابع «جمشید»، چهارمین پادشاه پیشدادی، را بنیان­گذار نوروز و بسیاری از آیین­های مربوط به آن می­ دانند. کما اینکه بنیان‌گذاری« مهرگان» را به فریدون و «تیرگان» را به قهرمان تیرانداز ملی، آرش کمانگیر، نسبت داده‌اند».(فره وشی،40:1388).

  فردوسی در شاهکار سترگ خود پیدایی نوروز را به جمشید نسبت داد و این‌گونه سرود:

...چو آن کارهای وی آمد به‌جای

ز جای مهین برتر آورد پای

به فرّ کیانی یکی تخت ساخت

چه مایه بدو گوهر اندر نِشاخت

که چون خواستی دیو برداشتی

ز هامون به گردون برافراشتی

چو خورشید تابان میان هوا

نشسته  برو  شاه  فرمانروا

جهان انجمن شد برِ تخت اوی

فرومانده از فرّه­ی بخت  اوی

به جمشید بر گوهر افشاندند

مر آن روز را روز نو خواندند

سر  سال  نو  هرمز  فرودین

بر آسوده از رنج تن دل ز کین

بزرگان  به شادی  بیاراستند

می و ‌رود و رامشگران خواستند

چنین  روز فرّخ  از آن روزگار

بمانده از آن خسروان یادگار...

                                                                      (فردوسی، 27:1378 ).

  جمشید پادشاهی است که پایه ­گذار بسیاری از آثار فرهنگی و تمدنی است و بسیاری از عناصر مدنیّت را به او نسبت داده ­اند از جمله رام کردن حیوانات، حفر چاه و قنات، کشف نیشکر، استخراج فلزات، ساخت گرمابه، وضع اوزان و اندازه­ها، بافت پارچه، ساخت دارو، ذوب فلزات، کشتیرانی، کشف خط و ... « او از آهن خود و زره و جوشن و خفتان و برگستوان ساخت و درست کردن جامه را از کتان و ابریشم و جامه شستن را به مردم یاد داد. یاقوت و بیجاده و سیم و زر را شناخت و از سنگ خاره برآورد».(یغمایی، 36:1384).

   خیام نیشابوری، انتساب نوروز به جمشید را تائید می­نماید ولی دلیل دیگری را برای آن نقل می­کند«سبب نام نهادن نوروز، بازآمدن خورشید به برج حمل در هر سیصد و شصت و پنج روز است. چون نخست جمشید آن را دریافت آن را جشن گرفت و مردم نیز چنین کردند».(خیام نیشابوری،2:1380).

  هم­چنین ابوریحان بیرونی، ریاضیدان، محقق، دانشمند و نویسنده‌ی بزرگ ایرانی در صفحه­ ی 243 در «آثارالباقیه» ضمن تأیید انتساب نوروز به روزگار جمشید دلیل طربناک و شادمانه­ی دیگری می­آورد « جمشید» تختی زرین ساخت و بر آن آرام گرفت و دیوان او را با تخت برداشتند و در یک روز از فراز کوه دماوند گذشتند و در سرزمین بابل فرود آمدند، این روز آغاز فروردین بود و مردم به یاد این پیروزی و این پرواز جشنی به پا کردند و رقصیدند و به شادی و سرور پرداختند.

   محمد جریر تبری، ضمن انتساب نوروز به روزگار جمشید، دلیل آن را برپایی عدل و داد می­داند که در اولین روز فروردین«روز هرمز یا اهورامزدا» به روزگار این پادشاه پیشدادی اتفاق افتاد.«جمشید علما را فرمود که در آن روز که من بنشستم به مظالم، شما نزد من باشید تا هرچه در او عدل و داد باشد، بنمایید تا من آن کنم و آن روز که به مظالم بنشست روز هرمز بود از ماه فروردین، پس آن روز را رسم کردند...».(نصری اشرفی،14:1385).

  در آیین ­های عیدانه عناصر اربعه (آب، باد، خاک، آتش) مظاهر پاکیزگی، طراوت و روشنی، تحرّک و سکون­ستیزی، رویش و دایگی، قدرت، نیرو، روشنایی، گرمازایی و ... به شکل نمادینی حضور دارند. باید اذعان کرد آیین­های نوروزی عموماً نمادین و سمبلیک هستند و در پشت هر یک فلسفه­ای نهفته است. و قابل تاویل و تفسیرند. «ازنظر آفرینش باید نقش «امشاسپندان» را در کمک به «اورمزد» یادآور شد. چه غیر از اورمزد که نگهبان انسان است هرکدام از امشاسپندان نگهبان یکی از آفریدگان‌اند. بهمن/ هومن، نگهبان حیوان، اردیبهشت، نگهبان آتش، اسپندارمز یا اسفند، نگهبان زمین، خرداد نگهبان آب، مرداد نگهبان گیاه و شهریور نگهبان فلزات. در رابطه با نوروز باید به‌ویژه نقش سه امشاسپند مؤنث (اسپندارمز، خرداد و مرداد) را ذکر کرد چه اینان هر سه زایا هستند و در بارش باران، زایش زمین و رویش گیاه نقش برجسته­ای دارند و باروری جهان در سایه­ی مهر و عطوفت آنان صورت می­گیرد».(دهباشی،73:1389).

   به یاد داشته باشیم«آتش و باد» در مقابل «آب‌ و خاک» دو عنصر فراسویی از منظر انسان دیروز و اساطیر ملت­های مختلف ازجمله هند، یونان، روم، ایران و ... است. در اساطیر ایرانی آتش رنگ توتم و تقدس به خود گرفت. چنان‌که آن را هدیه و فرزند اهورامزدا دانسته­اند. دزدیدن آتش توسط «پرومته» و آوردن آن به زمین، نشانه­ ای از آسمانی بودن این عنصر در اساطیر یونان باستان است.

   در آیین زرتشت، آتش بزرگ­ترین پاک­ کننده و در عین‌حال پاک­ترین و نورانی­ ترین عنصر است و آن را رمز و نماد اهورامزدا می­دانند. زرتشت با الهام و دریافت­هایی عالمانه و منحصر به فرد از آتش و انتخاب آن به‌عنوان نشانه­ی کیش خود، از پیروانش می­ خواهد:

  1- مثل آتش پاک و درخشان باشند.

  2- همان‌طوری که شعله­ های آتش به‌سوی بالا زبانه می­ کشد، پیروان دین وی هم سوی روحانیّت، به‌سوی انسانّیت و سرانجام به‌سوی ترقّی و تعالی پیشروی کنند.

  3- همان‌طوری که شعله­های آتش هرگز به‌سوی پایین جذب نمی­ شود، آنان هم سعی کنند مجذوب خواهش­ های پست نفسانی نشوند و همیشه آمال معنوی را در نظر داشته باشند.

  4- همان‌طوری که آتش چیزهای ناپاک را پاک می­کند و خود آلوده نمی‌شود، آنان هم با بدی بستیزند بی آن‌که خود را آلوده­ ی بدی­ها کنند.

  5- همان‌ طوری که از یک اخگر می­ توان آتشی برافروخت، با روح و فکر یک انسان نیکوکار نیز روان­های بی‌شماری پاک و منزه خواهد شد.

  6- آتش با هرچه تماس بگیرد، آن را مثل خود شفاف و درخشان می‌کند. فرد باید پس از برخوردار شدن از فروغ دانش و بینش دیگران را از فروغ نیکی بهره­ مند سازد.

  7- همان‌گونه که آتش فعّال و بی­قرار است و تا پایان عمر حتّی لحظه­ای از کوشش باز نمی‌ایستد انسان ‌هم باید مانند آتش فعّال باشد و از کار و کوشش باز نایستد و...». (رضایی، 151:1372).

   توجه داشته باشیم که هیچ‌یک از موارد فوق بیانگر پندار نادرست، غیر قابل دفاع و مغرضانه­ی آتش‌پرست بودن زرتشتیان نیست. چنان‌که فردوسی سروده است.

نگویی که آتش‌پرستان بُدند

پرستنده‌ی پاک یزدان بُدند...

   و امّا جشن نوروز، با سابقه‌ی کهن و درازدامن خود، نه‌تنها درگذر زمان و آمد و شد حکومت ­ها با گرایش­های اجتماعی و فرهنگی متعدد، ساییده نشده است، بلکه خود باعث خلق باورها و آیین­های پسندیده­ای شد که بن‌مایه‌ی پیدایی آن‌ها ریشه در کهن‌ترین صفحات تاریخ و اسطوره دارد. فراموش نکنیم این ماندگاری بی هزینه و کم هزینه هم نبوده است. « ایرانیان به‌طورکلی در نگه‌داشتن نوروز و کوشش در بقای آن مُصر بوده­اند. در دوران بنی‌امیه که تعصّب قومی آن‌ها زبانزد خاص و عام است و مخصوصاً سعی می­ کردند آداب‌ و رسوم اقوام دیگر را نابود و پایمال کنند، ایرانیان، نوروز را که منع شده بود از دست ندادند و ادامه دادند یعنی با پول خریدند و آزادش کردند، یعنی در دوران معاویه آن‌گونه که جرجی زیدان نوشته است، حدود5 تا 10 میلیون واحد نقره پرداختند تا اجازه­ی جشن را گرفتند.چرا؟ چون مردم هوشمند به گوش اعراب رساندند که مرسوم این است که در جشن نوروز به بزرگان هدایای ذی‌قیمت و ارزشمند بدهیم و آن‌ها هم که تشنه­ی ثروت بودند، حاضر به گرفتن هدیه شدند یعنی در واقع ایرانیان آن زمان نوروز را خریدند».(انجوی شیرازی،7:1371) در ادامه به تحلیل و پدیدارشناسی بخشی از این آیین­ها و باور­های پیرامونی نوروز می­پردازیم.

1- کشت دانه یا سبزه کردن : کاشت دانه در روزهای فرجامین سال و چند قدمی بهار، عملی نمادین است. در اَوستا کاشتن سبزه با کاشتن حقیقت و فضیلت برابر است و از طرفی دیگر کشت سبزه، نماد بازگشت برکت و خرّمی به ‌واسطه‌ی پیروزی جمشید بر اهریمن است. در روزگار جمشید، اهریمن، خشک‌سالی و قحطی را در زمین رواج داد و برکت و طراوت از همه‌جا گریخت. جمشید با سرکوب اهریمن باعث بازگرداندن برکت در زمین شد. در آثارالباقیه می‌خوانیم:« در این روز که نوروزش خوانند هر چوب درختی که خشک‌شده بود باز رویید و سبز شد. و هر شخص از راه تبرّک به این روز در تشتی جو کاشت پس این رسم در ایرانیان پایدار ماند». (بیرونی، 283:1383).

   به گزارش ابوریحان، ایرانیان هفت صنف از غلات در هفت استوانه (به نشانه­ ی هفت امشاسپند) می­کاشتند و از حال و کار آن‌ها خوبی یا بدی زراعت سالیانه را حدس می­زدند. آیا کاشتن نهال، خرید و فروش سبزه، هفته­ی درخت کاری در تقویم رسمی ما و برخی از کشورهای جهان ریشه در جایی از این خاطره‌ی شیرین بشری ندارد؟

2- خانه‌تکانی و غباررویی و کوزه شکستن : در آیین خانه‌تکانی پیام اندوه کشی، فقرزدایی، نظم و نظافت برای خوش‌آیند فَروَهَرها که درآستانه­ی سال نو چندی این جهانی می­ شوند، نهفته است. غبارروبی و گردگیری خانه و اسباب وسایل و سفید کردن ظروف مسین از آیین­های کهن ایرانی است. «خانه‌تکانی و زدودن آلودگی و پلشتی­ ها از فضای خانه و کاشانه در آخر سال، مظهر و نمادی از رماندن ارواح خبیث و ناپاک و فرسوده از محیط‌زیست و زدودن سیاهی و فقر و اندوه و آماده کردن فضای خانه در آستانه­ی نوروز برای استقبال از فرود فروهرها و روان مردگان است».(بلوک باشی،53:1380).

   عدّه­ای از پژوهندگان خانه‌تکانی و آرایش و پیرایش پیرامون زندگی را از دستورات خود زرتشت می­ دانند و گمان می­رود رابطه­ ای بین فروهرها، ارواح پاک و نیک با نام‌گذاری اولین ماه فصل بهار یعنی فروردین وجود دارد چرا که به گواهی اکثر منابع حتی اوستا، فرود فروهرها در روزهای پایانی سال کهنه و چند روز نخست سال نو صورت می‌گیرد.

3- جشن چهارشنبه‌سوری : «جشن از واژه­ی اوستایی «یسنا» به معنی ستایش کردن گرفته‌شده است». (نیکنام،40:1390) و «سور» در زبان فارسی و در برخی از گویش­ها به معنای «جشن، مهمانی و سرخ» به‌کاررفته است. درباره­ ی خاستگاه این آیین منابع گوناگون، متعدد ‌نوشته ­اند. بنا به نظری «طبق حساب ستاره‌شناسی زرتشت در سال 1725 ق.م تحویل سال، ظهر روز سه‌شنبه بود که نیمه­ی صبح آن جز سال پیش و نیمه بعدازظهرش جز سال نو بوده است که با حساب آغاز روز از نیمه‌شب چهارشنبه فردای آن روز نوروز و اول سال بوده است و شب چهارشنبه را به این مناسبت جشن گرفته‌اند و آتش روشن کرده­اند.»(بلوک باشی،53:1382).

   امّا در همین اثر از قول «بهرام فره وشی» یکی از پژوهندگان در فرهنگ ایران باستان آمده است.«ایرانیان بر آن بوده­اند که ارواح نیاکان در آغاز این روزها به زمین می­آیند و برکت و نیک‌روزی برای خاندان می­آورند و در همین روزها بود که برای راهنمایی آنان به هنگام شب در بالای بام یا صحن خانه­ ها آتش می­ افروختند و مایه آتش را هم از آتشدان ویژه­ی خانه فراهم می­آوردند تا آن‌ها راه خاندان خود را بازیابند و به‌سوی خانواده بشتابند».دکتر مهرداد بهار، در«جستاری­هایی چند در فرهنگ ایران» چهار بودنش را معرّف چهارفصل سال می­داند.

   نظر دیگر در مورد آتش‌افروزی چنین است: «جشن چهارشنبه‌سوری خیلی قدیمی نیست. ایرانیان باستان قبل از سال نو یا نوروز، روی بام آتش می‌افروخته‌اند که زردشتیان این سنت را حفظ کرده ­اند. در زمان متوکّل پادشاه عباسی چون متوکّل به شدّت با شیعیان مخالف بود و ایرانیان را بسیار آزار می­داد، روزی که ُمرد اتفاقاً شب آخرین چهارشنبه­ی سال بود. ایرانی­ها هم از شادی جشن گرفتند و آتش برپا کردند و این رسم از همان زمان باقی ماند».(دهباشی،105:1389).

    جشن چهارشنبه‌سوری در نقاط مختلف بنا به ویژگی‌های فرهنگی و قومی متفاوت برگزار می­ شود. مثلاً زرتشتیان هرگز از روی آتش نمی ­پرند درحالی‌که در برخی از مناطق با افروختن آتش از روی آن می‌پرند و خطاب به آن می­گویند(سرخی تو از من، زردی من از تو). ازجمله نکات قابل‌توجه در آیین چهارشنبه‌سوری روشن کردن کپه­های آتش و تعداد آن­هاست. تعداد کپه­ های آتش هم معنایی رمزی و سمبلیک دارد. دوازده تای آن نماد دوازده ماه سال، چهار تای آن نماد چهارفصل، هفت تای آن نماد هفت امشاسپند و سه تای آن نماد آموزه­ های سه‌گانه‌ی زرتشت (پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک) می‌باشد.

4- آش چهارشنبه‌سوری : یکی از کارهای معمول در آستانه­ی سال جدید، پختن آش است که در روز آخرین چهارشنبه­ی سال توسط بانوی خانه و یا مادربزرگ‌ها انجام می­گیرد. این آیین هنوز کمابیش در بین مردم، مخصوصاً کسانی که هنوز به آیین­های اجدادی پشت نکرده­اند، رواج دارد. و در برخی از مناطق مازندران مخصوصاً مناطقی که از هجمه­ی مدرنیسم و الینگی کمتر آسیب دیده­اند با تعصّب و علاقه­ای ویژه پخت و صرف می­شود.

   ریختن انواع حبوبات، سبزی و ترشی در آش آخر چهارشنبه که در برخی مناطق به «آش هفت ترشی» معروف است، نماد این است‌که در سال آینده مثل آش دیگ لبریز و برخوردار از همه­ ی مواهب باشند. در پاره­ای از مناطق در داخل این آش هفت نوع ترشی می­ریزند و معتقدند که هر یک از انواع این ترشی­ها و سبزی دفع‌کننده بلا و آفت ویژه است.

   این آش در میان برخی از زرتشتیان به «دونار» معروف است و در آن حبوباتی چون گندم، جو، باقلا، عدس، لوبیا، ماش، برنج و... می‌ریزند. آنچه در آش آخر چهارشنبه مهم به نظر می­رسد، تعدّد و تکثّر مواد لازم و تأکید بر عدد مقدّس هفت و سرشاری دیگ است.

5- نوروزی­خوانی : نوروزی خوانی هم یکی از اعمال سمبلیک و خودجوش در آستانه­ی قدم بهار می­باشد،که متأسفانه امروزه کمرنگ شده است. نوروزی خوان­ها با در دست داشتن برگ سبزی که سمبل برکت و زایایی زمین، پس از پیروزی جمشید بر اهریمن است، عازم شهر و روستا می‌شوند و با خوانش اشعاری در ستایش خدا، توصیف بهار، مدح مولا علی (ع)، ستایش صاحب‌خانه، دعا برای او و خانواده­اش، دعوت به کار، پایان کرختی و سرما، پاک‌دامنی و جوانمردی و ... را زمزمه می­کنند. و به این طریق آمدن صدای پای بهار را به گوش شهر و روستا می­رسانند. به تک‌تک خانه­ها می­روند.گاه نام و نشان افراد را از همسایگان می­پرسند و با دستی پُر وارد حیاط فرد موردنظر می­شوند و با دیدن هر یک از اعضای خانواده او را به اسم ‌و رسم می­خوانند. اشعار فی‌البداهه و بردن اسامی افراد نوعی غافلگیر شدن خانواده و خوش‌آیندی را برایشان به همراه دارد.

  « نوروزی­ خوانی» ازجمله‌ی آیین­های برجسته در نوار شمالی و مخصوصاً مازندران بوده است که بقایایی از آن را هنوز می ­توان دید. حدود دو دهه مانده به سال جدید تا آستانه­ی نو شدگی سال، نوروزی خوانان به‌صورت گروهی و حداقل دو نفر که مردان میان‌سال و جا افتاده‌ای هستند، دست به کار می­شوند. و مژده­ی رسیدن سال نو را به کوی و برزن می­برند.«نوروزی خوانی در مازندران همواره در همه حال توسط دو نفر اجرا می­گردید که یکی«سرخون» و دیگری«پیوری کر» نام داشت». ( نصری اشرفی،36:1385).

   «نوروزی خوانان» عموماً از افراد عادی جامعه و طبقات مختلف هستند که اندک صدا و استعدادی در بداهه‌خوانی و ارتباط با خانواده ­ها داشتند و در صورت توفیق این کار را هرساله انجام می­ دادند.آن‌ها پس از مژده­ی بهار و مدح بزرگان دین و برانگیختن احساسات و عواطف اعضای خانواده­ها به ستایش و دعای خیر برای صاحب‌خانه و فرزندان وی می ­پرداختند و خانواده­ ها هم به میل خود هدایایی به‌صورت نقدی یا غیر نقدی تقدیم آن‌ها می­ کردند.«اشعار نوروزی خوانان در همه حال معطوف به حلول سال نو، ستایش پروردگار، توصیف بهار و طبیعت، رثای پیامبر، اولیا یا ائمه و نیز مدح سلاطین، امیران، بزرگان وهم‌چنین صاحبان منازل و مشاغل بوده است».(همان،28).

   اشعاری که توسط این افراد در کوی و برزن خوانده می­ شود در قوالب، اوزان و دستگاه­های آوازی متفاوت است. جالب این‌که در یک ارزیابی سطحی اشتراکات مضمونی این سروده­ ها در مناطق مختلف یکسان بوده و ازنظر لفظ از ویژگی­های ادبیّات کوچه و بازار برخوردارند.

   ناگفته نماند نوروزی­خوانان با حاجی‌فیروزها از نظر ظاهر، اعمال و رفتار و خواندن شعر متفاوت هستند. حاجی‌فیروزها با تغییر وضعیت ظاهری خود با لباس قرمز و صورتی سیاه با حرکت و ساز و آواز موجب نشاط و شادمانی مردم می‌گردند. اسطوره شناسان چهره‌ی سیاه حاجی‌فیروز را نماد زمستان و لباس قرمز او را نماد خون سیاووش، جوان مظلوم و ورجاوند شاهنامه، می‌دانند.

6- آب‌پاشی یا آیین مادرمه : آیین مارمه یا مادرمه سابقه ­ای کهن و طولانی دارد «این رسم از دوران ساسانیان در اولین روز فروردین با ورود موبد موبدان( خوش قدم) به حضور شاه انجام می‌گرفت. بعضی می‌گویند: کلمه­ی مارمه از دو قسمت مار= مادر و مه= ماه؛ یعنی مادر ماه تشکیل گردیده است که اولین روز هرماه را مادر ماه می‌گویند. گروهی نظرشان بر این است مارمه؛ یعنی ماه در ماه، آخر یک ماه و آغاز ماه دیگر. ماه مهربانی هم نظریست یعنی آغاز هرماه با آیین خاص مهربانی، محبت، صلح و صفا شروع می‌شود. آقای نصرالله هومند پژوهشگر فرهنگ مردم نظر دیگری دارد: مارمه؛ یعنی آیین ماه درآمدن، آغاز ماه نو یا آیین نو شدن ماه (برجی) که هرماه با نماز مخصوصی در نزد ایرانیان کهن جشن گرفته می‌شد».( فلاح،9:1388).

   این آیین در برخی از مناطق مازندران هم چنان وجود دارد. به کسی که این کار را انجام می‌دهد«مارمه اور» می­گویند این فرد به استناد استخاره از قرآن و به پیشنهاد خانواده­ ها تعیین می­ شود.گاهی ممکن است یک نفر به جهت حسن سابقه و خوش‌قدمی برای چندین خانواده انتخاب شود.«مارمه اور» کسی است که در آستانه­ی سال نو انتخاب می­شود او باید علاوه بر سال، اول هرماه این عمل نمادین را انجام دهد. چنانچه ذکر شد خانواده­ ها در انتخاب فرد وسواس دارند و« معمولاً کسی را انتخاب می­ کنند که اولاً دارای خصوصیات نیک انسانی ازجمله: راست‌کردار، خوش‌رو، خوش‌نام و بالاخره دارای کردار نیک، گفتار نیک و پندار نیک باشد. ثانیاً قرعه فال به نام او بیفتد؛ یعنی وقتی استخاره به نام او زدند، خوب بیاید. به هر صورت آن‌کسی که در اولین روز ماه به خانه می‌آید باید خوش‌قدم و خوش شگون باشد».(همان).

   این فرد به ‌محض تحویل سال با یک سینی که در آن سبزه، پول، سیب، مقداری برنج و...است و پارچی آب وارد منزل می­شود و در هریک از اتاق‌ها را باز می­کند و با سلام و لبخند، آب، این نماد پاکی و پاک‌کنندگی و روشنی، را بر درگاه منزل و یا روی افراد می‌ریزد. این فرد علاوه بر این کار باید در آغاز هرماه در صبح زود این کار را انجام دهد و خانواده­ها هم بنا بر توان و رسم محله و منطقه به‌پاس زحمت یک‌ساله‌اش هدایایی چون پول، لباس و غیره را در پایان سال تقدیم او می­کنند و در صورت خوش‌یمنی قدمش، دوباره به او یادآوری می­کنند که در سال جاری هم این زحمت را متحمّل شود.

   باید گفت آب‌پاشی یا مادرمه شاید در این ریشه داشته باشد که چون تن­ها، وسایل و خانه­ها در زمستان به دود و خاکستر آلوده می ­شود، مردم ابتدا به خانه تکانی و غبارروبی و بعد پاشیدن آب بر روی خود و یا در گوشه­ی خانه‌ها، آن را در یک عمل نمادین، پاکیزه می­کنند و بر پالایش آن گواهی می‌دهند.

7- هفت‌سین یا هفت چین : عدد هفت در بسیار­ی از فرهنگ­ها مقدّس و رازناک است. عده­ای عدد هفت در هفت‌سین را نماد هفت «امشاسپند» می­دانند «هفت‌سین به علّت بزرگداشت هفت امشاسپند یا مقدس­های جاودانه و نامیرا و سود رسان است؛ که اسامی آن‌ها عبارت‌اند از «اورمزد، بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و امرداد». (مجید زاده،1385: 31) امّا در مورد سین عده­ای معتقدند که عبارت‌اند از هفت سینی یا هفت چینی که از چین وارد ایران می­شد و در چینش سفره­ی نوروزی از همین ظرف­های نقش­دار نفیس استفاده می­ شد، بعدها «یای» نسبت آن افتاد و به ‌صورت هفت‌سین باقی‌مانده است. دکتر هاجری در نوروز نامک خود در این مورد می­ نویسد: از روزگار باستان هفت چین که به اندر یافت هفت میوه چیده شده است به یاد امشاسپندان هفت‌گانه، سر خوانچه می­ گذارند. پس از گذشت دوران فراوان چون «چ» در زبان تازی نبود، «چ» به «ش» بدل شد و هفت چین به هفت‌سین گردانده شد.

  عدّه­ای منظور از هفت چین را هفت چیز چیده شده از درخت و گیاه می‌دانند این نظر با توجه به رونق کشاورزی در ایران از گذشته­های بسیار دور و حضور میوه­ ها و محصولات کشاورزی در سر سفره هفت‌سین، منطقی­ تر به نظر می‌رسد.

  در کتاب نوروز اثر بلوک باشی دراین‌باره آمده است:  برخی سین را کوتاه شده­ی واژه­ ی «سینی» می­دانند که در آن محصولاتی که در سرزمین ایران به دست می‌آمد، می‌چیدند. چون امشاسپندان، هفت فرشته­ ی مقدس دین مزدیسنا، در ده روز فروردگان از 26 اسفند تا 5 فروردین از جهان مینوی فرود می‌آمدند، مردم هفت‌خوان از مائده­های زمینی را برای آن‌ها مهیّا می‌کردند، اما امروزه سفره هفت‌سین نوروزی را با هفت چیز که با سین شروع می‌شود، می‌چینند. که عبارت‌اند از:

- سیب، نماد موهبت خداوند

- سنجد، نماد عشق و دلدادگی و سنجیده عمل کردن

- سمنو، نمادی برای طلب برکت و فزونی و قدرت و نیرومندی

- سکّه، نماد ثروت و طلب افزایش آن

- سیر، نماد عافیت و سلامت

- سمبل، نماد پیک بهار و زیبایی

- سپند، برای رفع چشم‌زخم و یا سماق و یا سرکه

   علاوه بر موارد بالا گذاشتن کتاب مقدّس، نان، کوزه ­ی آب، شمعدان، شیر تازه، تخم‌مرغ، آیینه و... بر سر خوان نوروزی نیز مرسوم است. که هریک فلسفه­ ی ویژه ­ی خود را دارند. مثلاً « پول یادآور امشاسپند شهریور (فرشته­ ی فلزات)، تخم‌مرغ نماد طلب نطفه و نژاد و زایش و باروری، شیر نمادی از غذای کودکان کیهانی و ماهی هم نمادی از آخرین ماه سال به این اعتبار که حوت معادل اسفندماه و نیز یکی از نمادهای آناهیتا، فرشته­ ی آب و باروری است در خوان نوروزی نهاده می‌شود».(فره وشی،64:1388).

8- عیدانه : ازجمله آیین­های نمادین نوروز است که بزرگ­ترها به کوچک ترها عیدی می­دهند. گویی این سنّت هدیه دادن در نوروز، رسمی کهن است و به نخستین خاطرات خوش در عصر اساطیر برمی­گردد. «جمشید در نوروز نیشکر را در کشور ایران یافت و دستور داد تا آب این نی را بیرون آورند و از آن شکر ساختند و آن را به‌عنوان تبرّک به همه دادند از آن روز مردم از راه تبرّک به یکدیگر در نورز شکر هدیه می‌فرستادند».(بیرونی،328:1363).

   لازم به یادآوری است که هدیه جمشید به شیرین‌کام کردن مردم منجر شد. دادن هدایا و عیدی در طول زمان ادامه داشته و در هر عصر و دوره­ای بنا به فکر، فرهنگ، افراد عیدانه دهنده و عیدانه گیرنده، نوع و جنس خاص پذیرفته است. معمولاً مادربزرگ­ ها تخم‌مرغ رنگ‌شده به نوه‌ها می­ دهند، بزرگ­ترهای کاسب پول و... این روزها هم دادن هدایا و عیدانه کم‌رنگ شده و هم نوع آن با توجه به تغییر و تحول اجتماعی و فرهنگی و مدنی متفاوت شده است. که پول، کتاب، سکّه و... رایج‌ترین آن‌هاست و نوع آن دقیقاً ریشه در فرهنگ قومی، قبیله‌ای، اقلیمی و اقتصاد خانواده­ ها دارد.

9- تاب­بستن و تاب­ خوردن : یکی دیگر از آیین­های نمادین است. معمولاً افراد در نوروز و مخصوصاً در« سیزده به در » تاب می‌بندند و تاب می‌خورند. پژوهندگان این کار را عملی سمبلیک و یادآور نخستین خاطره­ی خوش جمشید شاه می‌دانند. «چون جمشید برای خود گردونه ساخت، در این روز بر آن سوار شد و جن و شیطان او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم با دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند و برای یادبود آن روز در تاب می‌نشینند و تاب می‌خورند».( همان،327) این آیین کمابیش در ایام نوروز و سیزده به در برپا می­گردد و مخصوصاً در مناطقی که جنگلی و درختزار است، با برجستگی ویژه ­ای اجرا می‌شود.

10- سیزده به در : عدد سیزده در باور برخی جوامع و فرهنگ‌ها «نحس» محسوب می‌شود. امّا گمان نمی­ رود، دلیل علمی و منطقی داشته باشد. مخصوصاً در فرهنگ ایرانی و روز سیزدهم نوروز که یکی از شادترین روزهاست و خانواده­ ها تمام روز را با شادمانی و خوشی در دامن طبیعت و بیرون از هوای دم‌کرده‌ی خانه‌ها و منازل می‌گذرانند، نمی‌تواند نحس و بدیُمن باشد. با این‌همه این روز در ذهن و زبان عام روزی نحس تلقّی می­ گردد. عده­ای نحوست این روز را از روزگار زرتشت می­ دانند که ماه و آفتاب در این روز در مقابل هم قرار گرفتند و منجّمان این روز خاص را نحس خواندند.

   عده­ای هم نحوست عدد سیزده را به شام آخر حضرت مسیح نسبت داده­ اند که سیزده نفر بودند یکی از آن‌ها خیانت کرد و حضور حضرت عیسی را خبر داد، او را دستگیر و مصلوب کردند.

   باری نحوست سیزده به خاطر یادکرد خاطره­ی شومی است که در ذهن بشر مانده است. اعم از حوادث بزرگ طبیعی مثل سیل، زلزله، جنگ، قتل ، مسائل سیاسی و اجتماعی و...

   «ابوریحان بیرونی ضمن تقسیم روز­های ماه، با تفکیک مناسبت ­ها و مفهوم روزها به چهار گروه مسعود، مکروه، مختار و منحوس در عین شگفتی مقابل کلمه­ی سیزده واژه ­ی سعد یعنی خوشبختی را نوشته است».(آخته،66:1386).

   در برخی از مناطق ایران هنوز هم در روز سیزده­ ی نوروز، در خانه ماندن و کارکردن پسندیده نیست در این روز که در تقویم رسمی ما روز طبیعت نامیده شد، اعضای خانواده از خانه بیرون می­روند و در داخل طبیعت زندگی می­ کنند و قدم بهار را در کنار گل، سبزه، رود و خوانش پرندگان جشن می­ گیرند و شادباش می ­گویند. در مقابل نحوست عدد سیزده، عقیده­ای کاملاً متفاوتی وجود دارد. عده­ای بیرون رفتن در روز سیزده نوروز را دلیل سعد بودن آن می­دانند و زنده نگه‌داشتن ادامه­ی همان آیین­ های پسندیده­ ی اجدادی.

  بر اساس این نظر که درست هم به نظر می‌رسد، بیرون رفتن عامه­ی مردم در روز سیزده نوروز نه‌تنها به خاطر نحسی آن نیست، بلکه دقیقاً برعکس بوده و آن را نتیجه­ی نوعی پیروزی و جشن عمومی ایرانیان از کهن‌ترین دوران تلقّی می­کنند.

  «...سیزده نحس نیست تا آن را «در»کنند. حال آن‌که نمی­دانند، یا می­دانند و قلب حقیقت می­کنند که این کلمه در ترکیب «سیزده به در» به معنای «خارج کردن»، «بیرون کردن» یا «درکردن» نیست، بلکه مقصود از «در» دشت و درّه است، چنانچه در ترکیباتی مانند «کبک دری» و«در و دشت و... چنان‌که فردوسی می­سراید:

 ببینی در و دشت رنگین شده

نکوتر ز صورتگر چین شده». (بقایی، 19:1384).

 نمونه­ های فراوانی از کاربرد کلمه­ ی «در» به معنای دره و دشت در ادبیات ما به ثبت رسیده است.

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت

نشان از قامت رعنا تو بینم (باباطاهر همدانی،47:1392).

 

 ... من گذشتم به شتاب از در و دشت

به شتاب ایام از من بگذشت... (خانلری،93:1392).

   ابوریحان درباره­ی سیزدهم فروردین می ­نویسد:« ایرانیان باستان هر روز از ماه را به نامی‌ خواندند و سیزدهمین روز هر ماه « تیر روز » نامیده می‌شود و « تیر » نام فرشته‌ای عزیز و نام ستاره­ای بزرگ و نورانی و خجسته است.»؛ بنابراین « تیر روز » یعنی سیزدهمین روز از هر ماه، نمی­تواند برای ایرانیان نحس بوده باشد؛ به خصوص که بر اساس اساطیر ملّی ایرانیان، در این روز، سر حدّ ایران و توران با تیری که از کمان آرش پریدن می­گیرد، معلوم می­ گردد. به همین سبب نه ‌تنها در سیزدهم این روز جشنی بر پا می­ شود که چون نوروز، مهرگان و دیگر اعیاد خجسته و مبارک است، بلکه اصولاً عدد سیزده یادآور روزی مبارک در فرهنگ ایرانی است؛ بنابراین اصلاً خرافه ­ای به نام نحوست سیزده وجود ندارد تا بخواهند آن را بزدایند و...». (همان).

   به نظر می­ رسد سیزده به­ در ایرانی نه‌ تنها نحس نیست بلکه روزی سعد و مراسمی آیینی بوده و قبل از این ‌که روز جشن و شادمانی باشد، روز همراهی با ایزد باران«تیر» و نیایش به درگاه خدا برای پیروزی وی بر دیو خشکسالی« اَپوش» بوده است.

   در روز سیزده نوروز اعمال و آیین­هایی انجام می­گیرد مثل تفأل زدن، تاب خوردن و گره زدن دوشاخه و سبزه‌ها مخصوصاً توسط جوانان دم بخت و...که نمادی از پیوند و پایداری نسل‌هاست. در ادبیات پاپیولار ما این اعمال و اشعار را به جوانان دم بخت نسبت می‌دهند. مثل: سال دیگر / خانه شوهر/ بچه بغل و...

   این‌که چرا نوروز 13 روز است 12 روز سعد و یک روز نحس می­توان چنین گفت: « توجیه اساطیری سال دوازده ماهه بر اساس عمر دوازده هزارساله‌ی هستی، بهترین توجیهی به نظر می­رسد که در چهارچوب اعتقادات کهن می­گنجد. جشن­های دوازده‌روزه‌ی آغاز هرسال نیز با این سال دوازده‌ماهه و دوره­ی دوازده‌هزارساله‌ی عمر جهان مربوط است. نحسی سیزدهم عید نشان فروریختن واپسین جهان و نظام آن بود».(دهباشی، 1389: 36).

   گرامی داشت نوروز، گرامی داشت مهربانی، پاکی، سرسبزی، روشنایی و پیوند انسان با طبیعت است. به‌راستی «کدام نگاه واژه­ی نور را در نوروز نمی‌بیند؟ و یا کدام چشم واژه­ی روز را در نوروز نمی‌بیند؟ کدام دیده واژه­ی نو را در نوروز به تماشا نمی‌نشیند؟ و سرانجام آن کدام بیناست که واژه­ی نوروز را به‌صورت یک مادر نمی­نگرد که در بطن پاکش ترکیب نو رو را نیز دارد؟ ترکیبی پنهان که پنهانی­تر، ما را به تازه رویی و نشاط دعوت می­کند. اگر نگوییم به روییدن تازه». (شرفی، 6:1379).

 

منابع محذوف و محفوظ

 این مقاله با همین عنوان در مجموعه مقالات این جانب با عنوان « من، کلمه و کتاب» در زمستان 1394 چاپ شده است.